part 10

983 189 89
                                    

هری : مرسی بابت توصیه ات سدریک.

سدریک : کاری نکردم به هر حال باید به هم کمک کنیم.

سدریک چشمکی به هری زد و ازش دور شد. هری با خودش زمزمه کرد "عجیبه". برگشت که سمت قلعه بره ولی دراکو رو دید. از ترس کمی عقب پرید.

هری : سکته زدم دری، مگه با رون و هرماینی نرفتی؟!

دراکو : اون چشمک احمقانه چی بود دیگه...

هری : هان؟!

دراکو : دیگوری چرا بهت چشمک زد؟

هری : اهان اون.. خودمم نمی دونم.

دراکو : هری می دونم ازش خوشت میاد ولی این آدم مشکوکه.

هری : نه بابا سدریک هم یه دانش آموز مثل ماست.

دراکو : پس فکر کنم باهاش میری.

هری : کجا قراره برم؟

دراکو : مراسم رقص دیگه، مگه ازت نخواست باهاش بری.

هری : چی؟؟؟!!!! نه دیونه شدی دری.. فقط بهم گفت اون تخم گوش خراش رو چطوری باز کنم.

دراکو دستش رو پشت کمر هری گذاشت و سمت قلعه بردش.

دراکو : تخم گوش خراش؟

هری : آره، دیروز تو سالن گریفیندور سعی کردم بازش کنم، ولی یه صدای خیلی بدی ازش اومد. سدریک بهم گفت تو حموم طبقه چهارم باید بازش کنم.

دراکو : اهان ، کی می خوای بازش کنی؟

هری : امشب

دراکو : باشه باهات میام.

هری : نه نیا..

دراکو : چرا؟

هری : نیا خب اینطوری راحت ترم.

به در سالن اصلی رسیدن.

دراکو : باشه، بعدا بهم بگو چی توش پیدا کردی.

هری سرش رو تکون داد و سمت میز گریفیندور رفت.

...........

هری تخم رو برداشت، شنل نامرئی رو دورش پیچید و به سمت حموم طبقه چهارم رفت.

بیست دقیقه بعد کارش تموم شده بود. از آب بیرون اومد، حوله ش رو دور کمرش پیچید. خم شد تا لباس هاش رو برداره.

"تونستی بفهمی چی میگه"

هری فوری ایستاد. به پشت سرش نگاه کرد با دیدن آدم پشت سرش عقب رفت پاش روی شلوارش رفت و لیز خورد. با برخورد کمرش به زمین آخ بلندی گفت.

هری به وضعش نگاه انداخت حوله ش باز شده بود. عملا همه چیزش معلوم بود.

سدریک : متاسفم هری بزار کمکت کنم.

هری مضطرب با حوله خودش رو پوشوند و گفت : نه! نمی خواد فقط لطفا برگرد.

سدریک برگشت، هری بلند شد و باکسرش رو پوشید. اول لباسش رو برداشت و پوشید. خواست شلوارش رو برداره که مارتل کنار گوشش گفت " فکر کنم همه چیزت رو دید هَووی ( شیوه بیان کردن هری به صورت لوس وار 😑 )، هری دوباره ترسید و به عقب افتاد این دفعه دردش نگرفت ولی داد بلندی زد.

what if...Where stories live. Discover now