part 6

1K 193 39
                                    

هری و دراکو آروم سمت خوابگاه هاشون قدم میزدن.

هری : نمی دونم چرا رونالد باورم نمی کنه.

دراکو : ازش ناراحت نباش، می دونی که رون چقدر بچگانه رفتار می کنه.

هری : آره.. دری!

دراکو : بله؟

هری : چیزی که می خواستم بهتون بگم امشب ولی نشد.. راستش فعلا نمی خوام به رون و هرمیون بگم. ولی باید به تو بگم.

دراکو ایستاد و گفت : چیزی شده هری؟

هری : نه ، دراکو من گی ام..

دراکو : اوف، ترسوندیم.. می دونم.

هری با تعجب گفت : می دونی؟!!.. چطوری؟

دراکو : هر وقت اون پسره سدریک از کنارت رد میشه می بینم چطوری نگاهش می کنی.

هری دراکو رو بغل کرد و گفت : پس مشکلی نداری؟!!

دراکو : نه، به من چه..

بعد گفتن حرفش دست هاش رو دور هری پیچید و بغلش کرد.

دراکو : خیلی خب بیا دیگه بریم.

دیگه تا رسیدن به در خوابگاه گریفیندور چیزی نگفتن.

دراکو : خب، برو. فقط اگر توی دردسر بودی به دستت یه ضربه ای بزن که حسش کنم. زود خودم رو می رسونم. به رون هم توجه نکن به هرمیون میگم باهاش حرف بزنه.

هری : باشه تو هم مواظب خودت باش.

هری رمز رو به خانم چاق گفت و در باز شد. دراکو بعد از اینکه هری وارد خوابگاه شد، سمت خوابگاه اسلیترین راه افتاد.

.............

کلاس معجون سازی صبح بود. رون اعصابش خورد بود پس با یکی دیگه از بچه ها گروه شد. همه با نگاه های بدشون هری رو آزار میدن. دراکو یکم دیر کرده بود. وارد که شد دید هری روی میز تنها نشسته سمت پنسی رفت و کنارش نشست. با ورود اسنیپ به کلاس همه ساکت شدن.

دراکو دستش رو بالا برد.

اسنیپ : بله مالفوی ؟

دراکو : میشه با هری هم گروه بشم؟

اسنیپ با تعجب گفت : یه اسلترینی و یه گریفیندوری!!!!

دراکو : بله پرفسور..

اسنیپ نباید اجازه می داد ولی اون دو پسر خاص بودن پس اجازه رو فوری صادر کرد.

دراکو بلند شد و کنار هری نشست. دست هری رو زیر میز گرفت و گفت : ناراحت نباش..

هری سرش رو تکون داد. ولی از دورن بازم ناراحت و گرفته بود. مسخره بود بابت کاری که اصلا نقشی توش نداشت این کار رو باهاش می کردن.

........

موقع ناهار هری ساکت فقط سوپش رو می خورد. هرمیون سعی می کرد سر حال بیاردش ولی بی توجهی های رون بهش و نگاه مشکوک و بدبین بقیه بچه ها آزارش میداد.

what if...Where stories live. Discover now