part 8

951 191 58
                                    

ساعت نزدیک دو صبح بود. همه توی خوابگاه خواب بودن، هری به شدت پنیک کرده بود. روی تخت نشسته بود و پاهاش رو توی شکمش کشیده بود، از استرس می لرزید.

پتو رو توی دستش فشورد ولی دستش یهو درد گرفت، متوجه شد که دراکوعه، سریع بلند شد و سمت در خوابگاه رفت تا خودش رو به خوابگاه اسلیترین برسونه اما تا در رو باز کرد دراکو رو جلوی در دید.

هری : دری چی شده؟

دراکو : تو بگو چی شده. می تونم ضربان شدیدت رو حس کنم، دو ساعته بدنم بی اراده داره می لرزه تو چت شده هری!

هری سرش رو پایین انداخت و آروم گفت : ببخشید، نمی خواستم تو رو اذیت کنم.

دراکو نفسش رو با صدا بیرون داد و گفت : تو اتاق تون همه خوابن؟

هری با تعجب گفت : آره..

دراکو دست هری رو گرفت و داخل خوابگاه کشیدش، هر دو سمت اتاق هری رفتن.

دراکو آروم لب زد : دراز بکش.

هری نمی دونست چه اتفاقی داره می افته ولی می دونست دراکو یه قصدی داره پس توی تختش دراز کشید.

دراکو پتو رو روی هری مرتب کرد و کنارش روی تخت نشست. آروم دست هری رو گرفت و آروم گفت : تا وقتی بخوابی پیشت می مونم، پیوند باعث میشه آروم بشی. به چیزی فکر نکن هری، هر چیزی که بشه من مواظبتم. و طبق تحقیقات من بین دانش آموز ها قدرتمند ترینم.

هری لبخندی زد و آروم گفت : خودشیفته عوضی..

بعد گفتن این دو کلمه چشم هری به نویل که داشت بیدار میشد افتاد. هری فوری گوشه پتو رو بالا گرفت. دراکو با دیدن حرکت هری تعجب کرد ولی وقتی نویل رو نیم خیر شده دید فوری زیر پتوی هری خزید. هری پتو رو تا روی سر دراکو کشید.

نویل با صدای خواب آلود گفت : هنوز نخوابیدی هری؟

هری : نه، یکم استرس داشتم.

نوئل خمیازه ای کشید و گفت : اهان..

و دوباره خوابید سر جاش، هری پتو رو کنار زد، و چشمای خاکستری درخشان دراکو رو چند سانتی متری صورتش دید.

دراکو آروم گفت : اوف نزدیک بود.
ضربان قلب هری خیلی بالا رفته بود. دراکو حسش کرد و گفت : هری خوابید، نترس..

دراکو خواست بلند بشه که هری دستش رو گرفت.

دراکو به چشمای هری خیره شد تا متوجه بشه چرا دستش رو گرفته ولی چیزی دستگیرش نشد.

دراکو : چی شده هری؟

هری : دری... سرجات بمون ممکنه باز بیدار بشه.

دراکو سرش رو تکون داد و دست هری رو نگه داشت.

دراکو : پس همینجوری دستت رو نگه میدارم تا خوابت ببره.

what if...Where stories live. Discover now