part 14

968 186 100
                                    

هرمیون : دامبلدور ازم خواست که پیوند تون رو متوقف کنم. نمی تونستم بشکنمش ولی می تونستم متوقف ش کنم. باید انجامش می دادم دراکو.. مسئله اینه که تو ممکن بود بمیری.

دراکو : دیگه مهم نیست، پیوند برگشته و خیلی قوی تر از قبله. حس میکنم عوض شده.

هرمیون : حال هری بهتره؟

دراکو : از دست دادن سدریک بهش فشار آورده. حرفای سدریک قبل از مرگش داره عذابش میده. منم هیچ کاری از دستم براش برنمیاد.

هرمیون : باید تا می تونیم کمکش کنیم که بتونه فراموش کنه.

دراکو : هیچ وقت فراموش نمی کنه، باید کمکش کنیم باهاش کنار بیاد.

............‌

انقدر سریع می دوید که توی مسیر چند بار نزدیک بود زمین بخوره. از پله ها به سرعت بالا رفت. جلوی در خوابگاه گریفیندور که رسید اطرافش رو نگاه کرد اما هری رو ندید. در باز تراس راهرو توجه ش رو جلب کرد.

فوری سمت تراس رفت. هری رو دید که به نرده های مرمری تراس تکیه داده بود و ستاره ها رو تماشا می کرد.

دراکو : هری... حالت خوبه؟

هری برگشت و به چشم های ترسیده دراکو خیره شد.

هری : ببخشید ترسوندمت؟! کارت داشتم برای همین دستم رو نیشگون گرفتم.

دراکو دستش رو روی قلبش گذاشت. و یه نفس عمیق کشید.

دراکو : قلب من نابوده هری، یهو دیدی سکته کردم.

هری : متاسفم بابت اون کارای احمقانه ام.. هیچ وقت نشد درست ازت معذرت خواهی کنم. نمی دونم اون مدت چرا انقدر عوضی شده بودم. تو رو اذیت کردم. به سیریوس دروغ گفتم.. با رون و هرمیون سرد بودم‌.

دراکو جلو رفت دست هاش رو دور هری پیچید.

دراکو : دوست دارم بگم تقصیر تو نیست، ولی نمی تونم بهت دروغ بگم. خودت رو اذیت نکن، سعی کن از الان به بعد بهتر باشی.

هری سرش رو روی شونه دراکو گذاشت و گفت : می خوام خداحافظی کنم دری..

دراکو : هنوز سه هفته تا تعطیلات تابستونی مونده هری..

هری : سیریوس فردا صبح میاد دنبالم، تصمیم دامبلدور بود
که بهتره بقیه ترم رو استراحت کنم.

دراکو دستش رو توی موهای هری برو و شروع به ماساژ دادن سرش کرد. بدن هری آروم شل شد.

هری : چند شبه کابوس می بینم. سدریک مدام تکرار می کنه که بهش خیانت کردم. وقتی بهت دست می زنم از عذاب وجدان می سوزم دری. ولی نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم.

دراکو : وقتی سدریک زنده بود، ما بهش خیانت کردیم؟

هری : نه..

what if...Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu