part 27

627 112 13
                                    


سیریوس : هری..

هری : واقعا می خوای ادامه بدی، من خسته ام سیریوس..

سیریوس : من درک می کنم که نمی خوای کنار من و ریموس باشی. ولی خیلی خطرناکه..

هری : سیریوس من نامیرام، نمی تونم بمیرم.. هیچ خطری نیست. به هر چیزی چنگ ننداز که من رو کنار خودت نگه داری.

ریموس : هری من می تونم برگردم به خونه قبلیم، لازم نیست خونه رو ترک کنی.

هری انگشت هاش رو بین ابرو هاش فشار داد. و عصبی گفت : جدی این بحث خسته ام کرده، انقدر از من یه بت نسازید. من قرار نیست از خودم بگذرم به خاطر شماها.. این خونه قانونی مادر منه اگر می خواستمش جفت تون رو پرت می کردم بیرون، من بیشتر از چیزی که فکر می کنید ضربه دیدم که بخوام از خود گذشتگی کنم. من خودخواه ترین عوضی ام که تو زندگی تون دیدید، برای بار هزارم میگم دراکو توی این خونه نمی تونه راحت باشه. من و دراکو بیشتر از چیزی که بقیه فکر می کنن پول داریم. پس داریم خونه می خریم، این بحث تموم شده ست، بلادی هل مجبورید هر دقیقه بهم یه سردرد بدید!

هری کف دستش رو روی پیشونیش گذاشت و به سمت پله هایی که به اتاقش ختم میشد رفت.

...................

هری در خونه رو با کلیدی که تازه تحویل گرفته بود باز کرد. خونه قدیمی ای بود و هیچ اسباب زندگی ای نداشت. دوست داشتن خودشون خونه رو بسازن، ولی قضیه رو دست کم گرفتن. قطعا کار سختی بود.

دراکو : خیلی کار داریم..

هری به دیوار های تیره شده و تار های عنکبوت نگاه کرد و گفت : یه بار دیگه بهم بگو چرا قبول کردیم، خونه بدون اسباب رو بگیریم.

دراکو کارتن پر از کتاب رو زمین گذاشت و گفت : چون من از این خونه خوشم میاد و تو با نور عشق من کور شدی.

هری به لکه تیره بزرگ بالای شومینه نگاه کرد و گفت : صد در صد کور شدم...

دراکو : هیچ وقت فکر نمی کردم جایی جز عمارت مالفوی زندگی کنم.

هری که غم توی صدای دوست پسرش رو حس کرد، گفت : منم هیچ وقت فکر نمی کردم خونه رو ول کنم، تنها جایی بود که قانونی برای مامان و بابام بود.

دراکو : هری من یه عمارت می خوام..

هری با صورت بی حسی بهش خیره شد و گفت : حس نمی کنی باید قبل اینکه اینجا رو بخریم یه چیزی می گفتی..

دراکو : نه نه... الان نه مثلا وقتی اولین بچه مون رو داریم.

هری : جانم!!

دراکو : اگر بگی بچه نمی خوای همین الان طلاقت میدم..

هری : شبیه سریال های چندش ماگل ها بود..

دراکو : برای پر کردن وقت خوبن حداقل..

هری : ولی تو جدی بچه می خوای؟

دراکو : آره، فکر کنم..

هری : اوکی می تونیم روش کار کنیم.

دراکو پوکر بهش نگاه کرد و گفت : برو روی تار عنکبوت ها کار کن.

هری شونه هاش رو بالا انداخت و گفت : امتحانش ضرری
نداشت!

...............

سال جدید تحصیلی هاگوارتز مثل همیشه پر شور و نشاط بود. حتی برای دانش آموز های قدیمی..

هرمیون : این احمقانه ست.. من کلی کار دارم رونالد!

رون : فقط می خوام به این پسره احمق هافلپافی نشون بدم که دوست پسر داری. خواسته زیادیه..

هری : رونالد همه چشم شون دنبال هرمیون نیست. اون بدبخت فقط ازش درباره کتاب توی دستش پرسید. اصلا هرمیون انقدر چشمگیر نیست..

هرمیون : هی..

هری : دروغ بگم؟

هرمیون : نه منطقی بود..

رون : من فقط می خوام دستت رو بگیرم موقع سخنرانی اول سالت، همین... انقدر سخته؟

هرمیون : آره چون من نمی خوام وقتی جلو همه دانش آموز ها سخنرانی میکنم عین بادیگارد کنارم باشی و دستمو بگیری.. بچه ایم مگه!

رون : هر چی اصلا...

...........

هر دو جلوی شومینه شعله ور دراز کشیده بودن و حرف میزدن.

سیریوس : بیا ازدواج کنیم.

ریموس : نه

سیریوس : لطفا؟

ریموس : نه سیریوس، این آخرین چیزیه که هری ممکنه الان بخواد.

سیریوس : ریموس هری حتی به اینکه من و تو با همیم فکر نمی کنه. اصلا قرار نیست کسی بدونه، فقط من و تو..

ریموس : من.. نمی دونم... شاید.‌.. اه ... اوکی.

..................

ولدمورت : نقشه رو می دونی بلاتریکس، وقتی وقتش رسید. اونا رو برام بیار.

بلاتریکس : ارباب من کارم رو انجام میدم، ولی اون جاسوسی که شک کردیم هنوز بین مونه. اونا تک تک حرکات مون رو می دونن.

ولدمورت : این یکی رو فقط من و تو می دونیم. این یکی انقدر دقیقه که کاملا جواب میده.

____________________________________________

نویسنده نیمه خواب است
لطفا کامنت بگذارید در زود ترین زمان ممکن پاسخ خواهم داد

نمی دونم می دونید زمان بندی که نوشتم چطوریه یا نه ولی الان سال شیشمه تحصیل شون و بین ۱۶ تا ۱۷ سال شونه

حس میکنم وظیفه انسانیم اینه که هر آهنگی رو که موقع نوشتن گوش دادم براتون بالا بزارم. پس لذت ببرید 🤷‍♀️

ووت یادتون نره

what if...Where stories live. Discover now