part 1

4.2K 869 433
                                    

هوا سرد بود و برف رو زمین آدم ها نشسته بود
جئون جونگ کوک با موهای بلند و شلختش پشت میز مدیریتش نشسته بود

به برگه ها نگاه کرد و زیر لب گفت: لعنت بهت وانگ

برگه های قرارداد و پرت کرد و از اتاق خارج شد

همه کارمند ها با ترس به رییس همیشه عصبانی نگاه می‌کردن

جونگ کوک سوار آسانسور شد و سعی کرد خودش و با چند تا نفس عمیق آروم کنه اما ممکن نبود اون نمی‌تونست ببینه که شرکتش داره سقوط می‌کنه اونم شرکتی که با دستای خودش ساخته بود

تو طبقه چهارم پیاده شد و وارد اتاق بزرگی شد که یه مرد و دختر جوون نشسته بود

وقتی نگاه کرد پیر رو جونگ کوک افتاد لبخندی زد و گفت: سلام آقای جئون

جونگ کوک روبروی مرد نشست و نگاهی به دختر جوون که چهره زیبایی داشت کرد و گفت: سلام آقای وانگ نگفته بودید دخترتون و هم میارید

پلنگ خنده ارومی کرد و گفت: خیلی دوست شرکتی که پدرش قراره نصف سهامش و بخره ببینه

جونگ کوک اخمی کرد و گفت: من هنوز نصف سهام و به شما نفروختم آقای وانگ

وانگ با چهره جدی ای گفت: بالاخره که این کار و میکنید آقای جئون ..... چون شرکت شما راهی به جز فروختن نصف سهامش به من نداره وگرنه سقوط می‌کنه

جونگ کوک دستش و مشت کرد و گفت: درسته اما باید تمام سهمم و به شما بدم و این‌جوری من دیگه صاحب این شرکت نیستم

وانگ لبخندی زد و گفت: اما شرکتی که از بچگی و بعد از مرگ پدرتون براش زحمت کشیدید سر پا میمونه و شما میتونید موفقیتش و ببینید

جونگ کوک و بلند شد و دستش و رو میز کوبید و با فریاد گفت: شرکت و بهتون بدم تا اینجا رو هم بکنیم یه جا برای کارای خلافتون؟؟؟ نه آقای وانگ من ترجیح میدم شرکتم سقوط کنه تا بشه پوششی برای مواد فروشی شما

وانگ با عصبانیت بلند شد و گفت: حواست باشه چی میگی جوون از حرفات پشیمون میشی

جونگ کوک نیشخندی زد و گفت: از این جا برید نمیخوام بگم از اینجا بیرونتون کنن

از اتاق خارج شد و به فریاد های وانگ اهمیتی نداد همین که به اتاق خودش رسید در و کوبید و به سمت میزش رفت با عصبانیت همه چی و پرت کرد و بین آشفتگی ای خودش درست کرده بود نشست

همون لحظه در باز شد جونگ کوک با دیدن منشی زن قد کوتاه و بامزش گفت: چی شده

زن که کت و شلوار مشکی رنگی داشت با نامه ای که دستش بود وارد اتاق شد و گفت: یکی گفت این نامه رو بهتون بدم

جونگ کوک نامه رو قاپید و بازش کرد:
شب نزدیک پارک نزدیک خونت منتظر باش

جونگ کوک اخم کرد و نامه رو بست
این نامه چه معنی ای داشت
نکنه قصد داشتم بکشنش
آخه اون که دیگه چیزی نداشت

kookv violet planet [ Completed ]Where stories live. Discover now