ورودی قبرستان برای جونگ کوک از بهشت هم زیبا تر بود همون جوری که محو محوطه شده بود دنبال جونگ کوک و جیو که شونه به شونه هم راه میرفتن میرفت
یوهیون که داشت کنار جونگ کوک قدم برمیداشت نگاهش به جیو بود و داشت با لبای آویزون به فاصله زیادشون نگاه میکردجونگ کوک با دیدن قیافه دختر خنده آرومی کرد و گفت: خیلی وقته میشناسیش؟
یوهیون نگاهش کرد و گفت: نه .... چطور؟
کوک به مجسمه های بزرگ دست زد و گفت: فکر کردم مدت زیادیه با همید چون رابطتون خیلی نزدیک به نظر میاد
یوهیون خنده خجالت زده ای کرد و گفت: اممم نه مدت زیادی نیست
جیو و وی جلوی یه مجسمه زیبا وایسادن
باد عطر گل های رز و پخش میکرد و هوا یکم خنک میشد
کوک با تعجب گردن کشید و گفت: اینجا .....وی لبخندی زد و گفت: پدرم اینجا دفنه به فاصله بیست و سه سال دقیقا همون روز فوت مادر فوت کرد
جونگ کوک نگاهی به چهره آروم وی کرد و تعجب تو چشاش موج زد برای مردی که سر قبر پدرش بود زیادی آروم بود جونگ کوک انتظار گریه زیادی داشت
جیو دختر و جلو کشید و گفت: بابا خودش این مجسمه رو درست کرد ..... همزمان با زمانی که مجسمه مادرم و تراش میداد
یوهیون کمر جیو رو گرفت و سعی کرد ارومش کنه اما جیو بغض سنگینی داشت و با دیدن خواهرش که داشت چشماش خیس میشد اون و در آغوش گرفت و بغض جیو همون جا شکست
جونگ کوک چند قدم عقب رفت تا اونا رو تنها بذاره
به حتی قشنگی رسید
YOU ARE READING
kookv violet planet [ Completed ]
Fanfictionسیاره بنفش🍸 زوج : کوکوی یونمین ژانر: تخیلی عاشقانه امپرگ سیاره وایولت سیاره ای خارج از منظومه شمسی جایی که تا به حال کسی ندیده پادشاهی که به یه انسان دل داده