.
+بعدش .. از چند نفر پرسیدم در موردت ،اما کسی درست حسابی نمیشناختت . تنها چیزی که در موردت فهمیدم این بود که بد اخلاقی و با جیمین همخونهای .. بعدشم اون مهمونی و .. بقیهشو میدونی ..سکوت جونگکوک و چشمایی که با تعجب بهشون نگاه میکرد باعث شد سکوت کنه ..
سرشو پایین انداخت . نفس عمیقی کشید .
بلند شد .آشغال غذاشو تو سطل انداخت .وقتی از کنار جونگکوک رد میشد آروم بوسهای روی موهاش زد و لب زد :
+شبت بخیر جونگکوکیِ من ..و به اتاق خوابش رفت .
جملهی آخر پسر بد جوری به دل جونگکوک نشسته بود . لبخند به لب با خودش تکرار کرد : "جونگکوکیِ من.."
لبخندش غلیظ تر شد .. آروم داشت با خودش حرف میزد :
-دوسم داشت .. وای خداااا باورم نمیشه ..یک آن انگار چیز بدی به ذهنش رسیده باشه ،لبخندش محو شد ، با سرعت بلند شد و به اتاق پسر رفت .
تهیونگ زیر لحافش گم شده بود .
به چارچوب در تکیه داد :
-تهیونگ ..
بدون اینکه از زیر لحاف بیرون بیاد جوابشو داد :
+بله ؟!
-الان که اینارو گفتی .. مثل قبل نمیشی نه ؟
+جونگکوک همین الانشم دارم از خجالت آب میشم ..به سمت تخت رفت ،روش نشست و لحاف رو از روی پسر کنار زد .
-دراز بکشم پیشت ؟
+اوهوم ..پیشش دراز کشید و از پشت بغلش کرد .
این دقیقا همون چیزی بود که دوتاشونم تو این مدت دنبالش بودن ؛ آرامش .+جونگکوک !؟
-جونم ؟
+لحاف !خندید . لحاف رو روی دوتاشونم کشید .
+جونگکوک !؟
-جوونم ؟
+میشه همینجا بخوابی ؟
-لگد نمیزنی ؟
+عوضی مگه من پنج سالمه ؟
آروم خندید و محکمتر بغلش کرد .-ته !؟ میشه بازم بگیش ؟
تهیونگ سرشو بیشتر به بالش فشار داد و زمزمهوار گفت :
+دوست دارم .
-بازم ..
+دوست دارم .
-باااازم .
+کوفت ..
-عه ،بی ادب .
+بخواب دیگه !
-بداخلاق !
+شب بخیر .
-شب بخیر ته ته .و بالاخره روز عجیب غریبشون تموم شد .
..
چشماشو وا کرد و به سقف اتاق تهیونگ زل زد .
با یادآوری حرفای دیشب لبخندی به لبش نشست .
ولی بعدش ..
-تـــــــــه !!نکنه باز رفته !
پا تند کرد و از اتاق بیرون رفت .
نه! نبود !دست و صورتش رو شست و به آشپزخونه رفت .
داشت با عصبانیت غر میزد :
-خوبه دیشب بهش گفتم نرو .. لجباز ! الان معلوم نیـ ..حرفش با دیدن نوت روی میز آشپزخونه قطع شد .
"عزیزم ،صبحت بخیر ،صبحونت رو گذاشتم تو فر . کار دارم ،تا ساعت ۱۲ برمیگردم ."
YOU ARE READING
Moon is Ocean !
Fanfictionچی میشه اگه اتفاقی که انتظارشو نداره بیفته و زندگی جونگکوک دگرگون بشه ! آیا به قدرت عشق ایمان دارین ؟! - ѵҡσσҡ - ҡσσҡѵ -رمنس - قسمتی از زندگی - اسمات 🔞 #1 - dram