.
=تو اینجا چیکار میکنی ؟
÷من نیومدم اینجا واسه دعوا ..جونگکوک از جاش بلند شد .و سمت جوهیونگ خیز برداشت ولی با صدای تهیونگ ایستاد و به سمتش برگشت .
+کوکی ..
بعد از گفتنش با نگاه سوالی که پر از تردید بود به جوهیونگ زل زد .
جوهیونگ که با خیز جونگکوک قدمی به عقب رفته بود ، دوباره جای خودش برگشت .
÷من نمی خواستم .. اون اتفاق .. یعنی تقصیر من نبود ..
تهیونگ آب دهنشو قورت داد و سکوت کرد.
÷من .. من عاشق مادرت بودم . بخاطر عشقم ..علاقم .. از همه چی محروم شدم .. پدرم من رو از ارث محروم کرد .
+نمیخوام چیزی در این مورد بشنوم !
÷من .. دارم میرم . بلیطم یک طرفه اس و ..نگاهشو بین چهار پسر گردوند و دوباره به چشمای تهیونگ نگاه کرد .
÷دیگه بر نمی گردم .. من .. نمیخواستم بهت آسیب برسونم .. من فقط دنبال حقم بودم ولی .. نشد ..
نفس عمیقی کشید و ادامه داد ..
÷لطفا .. منو ببخش ..
دوباره نگاهی به پسرا کرد و برگشت که بره ،ولی با صدای تهیونگ متوقف شد ..
+جو .. جوهیونگ ..
جونگکوک با تعجب سمتش برگشت . تهیونگ با برگشتن جوهیونگ ،قدمی به جلو گذاشت .
+من .. میبخشمت ..
جوهیونگ با لبخندی ، سرشو به معنی تایید تکون داد و از پله ها پایین رفت .
تهیونگ روی صندلیش نشست و نفس عمیقی کشید .
-ته .. حالت خوبه ؟ اسپری دارم تو ماشین .بیارم ؟
تهیونگ سرشو تکون داد .
+نه ! خوبم .
پوزخندی زد و به جیمین و هوسوک که با نگرانی بهش خیره شده بودن نگاهی کرد .
+حس میکنم سبک شدم ..
جیمین با قصد اینکه جو رو کمی بهتر کنه ، گیلاس شرابشو برداشت و بالا برد .
×پس الان دیگه واقعا یه بهونه ی خوبی داریم برای جشن گرفتن !
جونگکوک نگاهی به تهیونگ انداخت و به منظور تایید گرفتن ازش سری تکون داد .
-هوم ؟
تهیونگ لبخندی زد و با بلند شدن ، گیلاسشو بالا گرفت .
به تبعیت از اون ،جونگکوک و هوسوک هم گیلاساشونو بالا گرفتن .
.
.
حالا دیگه واقعا ماجرای جوهیونگ تموم شده بود و تهیونگ بالاخره میتونست نفس راحتی بکشه .الان دیگه با خیال راحت میتونست کنترل همه داراییشو به دست بگیره و خودش تصمیم زندگی خودشو بگیره .
.
.
.
.
+جونگکوک .. اونیکه بهت زنگ میزنه ..
YOU ARE READING
Moon is Ocean !
Fanfictionچی میشه اگه اتفاقی که انتظارشو نداره بیفته و زندگی جونگکوک دگرگون بشه ! آیا به قدرت عشق ایمان دارین ؟! - ѵҡσσҡ - ҡσσҡѵ -رمنس - قسمتی از زندگی - اسمات 🔞 #1 - dram