.
طی چند روز پرس و جویی که کرده بودن ،واقعا به نظر میرسید دکتر تهیونگ آب شده رفته تو زمین . تنها کاری که به ذهنش میرسید تماس با لیدیا بود ،منشی پدرش .در واقع سخت بود براش .میدونست اون دختره دوسش داره و همیشه فقط یه تماس کافی بود تا دوباره پاپیچش بشه .
مجبور بود بازم بره ببینتش . دیدن که چه عرض کنم .. قرار ! لیدیا همیشه جوری رفتار میکرد که انگار دوس دختر جونگکوکه و .. این واقعا جونگکوک رو عذاب میداد .
ولی خب .. اون لیدیا بود و کاری نبود که نتونه انجام بده ! و جونگکوک هم هر کاری برای تهیونگ انجام میداد ،حتی اگه اونکار تحمل لیدیا بود !!
بالاخره گوشی رو برداشت و بهش زنگ زد .
÷خدای من جونگکوک ! عزیزم !! سلام .
-امم .. سلام لیدیا !
÷دلم برات تنگ شده بود . خوبی ؟
-خوبم . من .. لیدیا باید ببینمت .
÷آم .. اوکی . کی و کجا ؟قرارشو برای عصر گذاشت تا جیمین و هوسوک پیش تهیونگ باشن و تنها نمونه .
بعد قطع کردن تماس ، گوشی رو روی تخت پرت کرد و به هال رفت .
-ته ! کجایی ؟
+اتاقم . بیا !تهیونگ روی تخت نشسته بود و با گوشیش مشغول بود . رفت و کنارش نشست .
+خوبی ؟
-ها ؟ امم .. آره !
+گرفته به نظر میای .
-یکم !تهیونگ گوشی رو روی پاتختی گذاشت و سمت جونگکوک برگشت.
+چیزی شده ؟
-چی میخوای بشه ! توجه نمیکنی که به من !
+اوووه .. پسر لوسم دلش توجه میخواد .گفت و بغلش کرد .
-لوس خودتی !
دستاشو دور کمر تهیونگ گذاشت و دراز کشید و تهیونگم مجبور کرد دراز بکشه .
-ته ..
+جونم ؟
-تو یه خونه بودنی هم دلم برات تنگ میشه ..
+از زیادی دوس داشتنه .
-اوهوم ..
+شوخی کردم !
-نه .. واقعیته . خیلی دوست دارم . هرکاری انجام میدم که حالت خوب باشه .. هر کاری !
+هرکاری !! یعنی چی ؟ چیزی شده ؟جونگکوک خودشو بیشتر تو بغل جونگکوک جا کرد .
-نه ،گفتم که .دلم برات تنگ شده .
تهیونگ سرشو کمی پایین آورد و لباشو روی گوش جونگکوک گذاشت و زمزمه کرد :
+میخوای دلتنگیتو برطرف کنم ؟زبونشو روی لالهی گوشش کشید .
همین کار تهیونگ کافی بود تا لرزیدن بدنش رو حس کنه .
جونگکوک با خم کردن سرش ،انگار که خواست فضای بیشتری بهش بده . تهیونگ با لبخند رضایت بر لب خودشو پایین کشید و لباشو روی پوست گردن جونگکوک گذاشت . مکی زد و زبونشو روش کشید . کارش رو چند بار تکرار کرد .
YOU ARE READING
Moon is Ocean !
Fanfictionچی میشه اگه اتفاقی که انتظارشو نداره بیفته و زندگی جونگکوک دگرگون بشه ! آیا به قدرت عشق ایمان دارین ؟! - ѵҡσσҡ - ҡσσҡѵ -رمنس - قسمتی از زندگی - اسمات 🔞 #1 - dram