part7

1.1K 175 42
                                    


دستم بالا اومد و روی صورتش نشست.
با انگشت شستم لب پایینش رو لمس کرد و جلوتر رفتم.

تمام آخر هفته رو داشتم به لیسا و کاری که کردیم فکر میکردم...

پلکام روی هم افتاد و لب هامو روی لباش گذاشتم و بوسیدمش.

ازش جدا شدم و تند از جام بلند شدم و دختری که هیچ شباهتی به لیسا و کسی که قبل بوسیدنش دیدمو نداشت دیدم،چند ثانیه بی حرف نگاهش کردم و قدمی جلو رفتم.

این افکار چرتو باید فراموش کنم،من نباید به اون دختر فکر کنم.

صورتشو جلو کشیدم و محکم و با خشونت شروع به گاز گرفتن لباش کردم.

__________

ساق دستمو از روی پیشونیم برداشتم و به دختری که بی حال کنارم افتاده بود نگاه کردم.
لباسی تنش نبود ولی بدنش هم معلوم نبود،با کبودی های بزرگ و کوچیک پر شده بود و کنار لبش و سینه هاش خونی بودن،نباید میزدمش.
هرچند پشیمون نبودم چون خودش خواسته بود.

پاهامو تکون دادم و بلند شدم،مستیم پریده بود.

زیپ شلوارمو بالا کشیدم و کمربندم رو از دور دستاش باز کردم و دور کمرم بستم،یه دسته پول از کیف پولم بیرون کشیدم و روی بدنش،سمت تخت پرت کردم.

از اتاقی که توش بودیم بیرون اومدم و دکمه های پیرهنمو بستم، و با اونوو از مهمونی بیرون اومدم.

"لیسا"

کتاب های بزرگی که نمی‌دونم واسه چی چه یونگ به دستم داده بود و روی میز کوبیدم و غر زدم:میشه حداقل بگی اینا چین؟

چند روزی از بحثمون گذشته بود و چه یونگ خودش دوباره بهم زنگ زده بود و گفته بود که بخشیدمت،به هر حال من برای اینکه از دلش در بیارم براش یه عالمه خوراکی خریدم!

کش های پیرهنش که دور شونه هاش بود و درست کرد و گفت:چقدر غر میزنی،بیا بشین،استاد جانگ الان میاد.

پوفی کردم و شلوارک لی جذبم رو بالا کشیدم،از دست این کتابا،انقدر راه رفته بودم باهاشون حتی نتونستم شلوارمو بکشم بالا!
نشستم و به بچه های کلاس نگاهی انداختم،هر کی یه کاری واسه خودش میکرد...
ناخودآگاه دنبال چیزی میگشتم،بهتره بگم دنبال کسی می‌گشتم.

از این به بعد وقتی میبینمش چیکار کنم؟اون پسر آقای جئون بود...!

این اولین باری بود که از این قضیه حس عجیبی داشتم،باید خجالت میکشیدم؟

با ضربه ای که به دستم خورد از روی میز سر خورد و سرم که با دستم نگهش داشته بودم تکون محکمی خورد،به چه یونگ با اخم نگاه کردم که با ابرو به در کلاس اشاره کرد.

برگشتم و یک نیم نگاه کافی بود تا جونگکوک،اونوو و جیمینو تشخیص بدم که وارد کلاس شدن.

همه چیو برای چه یونگ تعریف کرده بودم و از اون موقع حرفی نبود بهم نگفته باشه تا سربه سرم بذاره!
می‌گفت من کراش دارم و هیچ کاری نکردم،تو اونی که ازش بدت میادو بوسیدی!

سرمو به طرف چه یونگ برگردوندم و وانمود کردم که ندیدمشون؛هرچند کسی به من توجه نمیکرد،ولی دلم نمی‌خواست باهاش چشم تو چشم بشم‌.

تا آخر کلاس اصلا به سمتی که نشسته بودن نگاه نکردم و به تخته زل زده بودم،این اولین باری بود که آنقدر با دقت به استاد گوش دادم،فکر کنم بوسیدن جونگکوک درس خون ترم کرده...

باید اینکارو بیشتر انجام بدم؟

از فکر های خودم،خنده ای کردم و ته خودکار و بیشتر به دندونم فشار دادم که با صدای چه یونگ که اسممو صدا میزد،بهش نگاه کردم و متوجه موقعیت شدم.

وسط کلاس زبان داشتم بلند بلند می‌خندیدم،منی که تا حالا با بچه های دانشگاه نه صمیمی شدم نه به کسی اجازه اینکارو دادم.
حالا همه داشتن به من نگاه میکردن و استاد هم تعجب کرده بود.

خودمو جمع جور کرد و گفت:مثل اینکه کلاس خیلی طولانی و خسته کننده بوده،کلاس تمومه تا بیشتر از این عواقبش رو ندیدیم.

صدای خنده همه بلند شد و پشت بندش شروع به ترک کلاس کردن.

کتابی که جلوم روی میز بود و دوباره زیر بغلم زدم و بلند شدم و خواستم چیزی به چه یونگ بگم که در کمال تعجب و جلوی چشم های بیرون زده همه از جمله من و جونگکوک و اونوو و حتی چه یونگ؛جیمین از پشت میزش بیرون اومد و به سمت ما اومد و رو به چه یونگ گفت:بیا دوباره حرف بزنیم.

دهنم از تعجب باز مونده بود،به غیر از جونگکوک و اونوو تا حالا ندیده بودم جیمین با کسی حرف بزنه.

اون روز هم از اینکه سر میز چه یونگ نشسته بود هر دومون تعجب کرده بودیم و چه یونگ مونده بود که چی میخواست بهش بگه.

به من نگاه کرد و با ذوق لبخندی زد و ابروها و چشماش رو تکون داد و کتابی که جلوش بود و به سمت من روی میز هل داد و لب زد:برمی‌گردم.

باورم نمیشد،چه عجب این آقای سنگی بلاخره یه واکنشی نشون داد و این رفیق ما ناکام نموند.

با بدبختی به کتاب سنگین و بزرگ نگاه کردم و غر زدم:حالا من چجوری اینارو ببرم!

اطرافمو نگاه کردم،همه رفته بودن و فقط من مونده بودم،با سختی بلندشون کردم و به سمت خروجی رفتم که در با شدت باز شد و من قدمی عقب گذاشتم؛جونگکوک به محض باز کردن در به چشم هام زل زد و من گیج از حرکاتش خیرش بودم.

چشه؟!

با کاری که کرد فقط تونستم شونه هامو جمع کنم.

پایان

*****

برای پارت بعد انتظار حمایت بیشتر از پارت های قبل دارم💜ممنون از اینکه پارت قبل غر زدن هام و تحمل کردید وامیدوارم همینجوری به حمایت از داستان ادامه بدید⁦( ◜‿◝ )♡⁩

Badboy,Badgirl{complete}Where stories live. Discover now