part42\The End.

1.1K 100 23
                                    

و بلاخره پارت آخر:)❤️

به این پارت هم ووت بدید و حمایت یادتون نره💕

___________________________________________

"لیسا"

با اخم در آهنی که جلوم بود رو کوبیدم و منتظر موندم تا در باز بشه،تصمیممو گرفته بودم،باید می‌فهمیدم قضیه از چه قراره حتی شده با زور!

جونگکوک درو باز کرد که بدون هیچ حرفی پسش زدم و مستقیم به سمت صندلی وسط اتاقک خالی رفتم و یقه لباسشو توی مشتم جمع کردم.

بی حال نگاهم کرد و خندید:ایگووو...دوست دختر سابقم هم اومد بلاخره!

با لحن آرومی گفتم:جه یونا...اون پولارو....پسشون بده،یکبار بیشتر تکرارش نمیکنم...

جونگکوک بعد از اینکه هلش دادم درو بست و نزدیکمون شد و با تعجب و کمی اخم بین ابروهاش گفت:کدوم پول؟دوست دختر سابق چیه دیگه؟!

_لیسایا...

جه یون در حالی اسممو با لحن خودم تکرار میکرد و میگفت،به چشم هام که از فاصله کمی عصبی نگاهش میکردم خیره شد و با لبخند آرومی گفت:واقعا فکر می‌کنی میتونی اونارو پس بگیری؟!
من بخوامم نمیتونم بهت برشون گردونم!


بعد از اتمام حرفش به ثانیه نکشید که پخش زمین شد،تموم زورمو به کار گرفتم تا حرصمو خالی کنم!
امشب گور خودشو کنده بود چون اصلا توی مود خوبی نبودم!

صندلیو هل دادم و از پشت روی زمین افتاد،صدای دادش بلند شد که بلافاصله دهنش با قرار گرفتن کف کفش پاشنه بلندم روی سینش بسته شد.

دستمو به کمرم که از شلوار و نیم تنم بیرون بود زدم و سرمو بالا گرفتم و نفس عمیقی کشیدم،به پایین و صورت جمع شده جه یون نگاه کردم و با خنده ادامه دادم:اومو...چیکار کنیم!متاسفانه نطق هات که هیچی حتی مرگتم تاثیری توی پس گرفتن پولم نداره! و بعدش...چی گفتی؟دوس دختر سابق؟!


پامو از روش برداشتم و زانوهامو تا کردم و پایین اومدم،دست توی موهاش کردم و با کشیدن موهاش خنده دندون نمایی کردم و ادامه دادم:خوب شد یادم انداختی،میخوای رفتاره دخترا با دوست پسرای سابقه حرومزادشونو نشونت بدم؟!


جه یون تا حالا این رومو ندیده بود و اینو از چشم های از حدقه بیرون زدش میتونستم بفهمم و البته حتی یک درصد هم از رفتار های واقعیمو توی رابطمون هم ندیده بود،چون برای پول بهم نزدیک شده بود رابطه خاصی بینمون شکل نگرفته بود که این حرومزاده گند زد به همه چی و کمتر از یک ماه با پولام ناپدید شد!

موهاشو ول کردم و ایستادم احساس میکردم الان اعصبانیتم کمتر شده به جونگکوک که دست به سینه به ستون تکیه داده بود و مارو نگاه میکرد خیره شدم وچشم غره ای بهش رفتم،برای اونم داشتم!

Badboy,Badgirl{complete}Where stories live. Discover now