part23🔞

1.5K 121 21
                                    

این فیکشن توی ژانرش اسمات نوشته شده و این موضوع جزئی از فیکه،اگر دوست ندارید میتونید نخونید...
(میتونید برای اینکه داستانو از دست ندید آخر پارتو بخونید که یسری اتفاقات میوفته که جز اسمات فیک نیست)

و مرسی که شرطارو زود میرسونید😘🌸✨

پارت بعد:۳۰ ووت

________________

یقه ی پیراهنم توی مشتم مچاله شده بود.

من خودمم نمی‌دونم واقعا رابطه باهاش و می‌خوام یا نه.

سوال های چرت و پرت توی ذهنم از شاخه ای به شاخه ی دیگه میپریدن و اجازه فکر کردن به اینکه واقعا چه احساسی دارم و راه درست چیه رو نداشتم ولی...

من هیچوقت موقع انجام کاری به اینکه درسته یا غلط فکر نکردم...اینکه دوسش داشته باشم یا نه برام مهم تر بود!

و احساس میکنم الان دوسش دارم!

نفس عمیقی کشیدم و با کنار زدن موهای تو صورتم زانوهامو روی صندلی گذاشتم و جونگکوک با دیدن این کارم،دستش و روی کمرم گذاشت و یجورایی بلندم کرد و به سمت خودش کشید.

ساق پا و زانوهامو دو طرف رون هاش روی صندلی گذاشتم و در حالی که صورتش و قاب گرفته بودم،لب هام و روی لب های نسبتا کوچیکش کوبیدم و مثل خودش تند شروع به بوسیدنش کردم.

دستاش روی کمر و باسنم می‌چرخید و به خوبی احساسش میکردم.

لباسم به اندازه کافی کوتاه بود که برای لمس بدنم نیازی به کنار زدنش نداشته باشه.

چنگی به باسنم زد و سرش دوباره توی گردنم فرو رفت.
چشمامو بستم و حس حرکت وحشیانه لب هاشو دندون هاش روی گردن و استخوان تره قوه ام،صدای ناله هام و بلند کرد.

دکمه بالایی روی سینم و باز کرد و مکی به سینم زد،با هر بار حرکت زبون داغش روی پوستم،بیشتر و بیشتر تحریک میشدم.

ساق دستم روی شونه هاش بود و با ناخن های نسبتا بلندم همون‌طور که روی دیک و شلوار برامادش نشسته بودم،پشت موهاش و به بازی گرفته بودم.

سرشو بالا آورد و بوسه ای به لبم زد،لبه ی تیشرتشو بالا کشیدم و کمکم کرد و سرش بیرون آوردش.
خودمو بالا کشیدم و روی زانوهام ایستادم،خوب بود که سقف ماشین بلند بود و فضای کافی داشتیم...

دست به سمت کمربندش برد و بازش کرد.زیپ شلوار لیشو پایین کشید که دستشو عقب کشیدم و دیکشو از زیر اسلیپ مشکی رنگش لمس کردم.

نفس عمیقی کشید و سرشو به عقب فرستاد،با دستم ماساژش دادم و میتونستم بلند شدنشو حس کنم،من خیلی خوب میتونستم تحریکش کنم و اینو خودمم میدونستم.

اسلیپ تنگشو که همراه دیک بزرگ شدش کشیده میشدو کنار زدم و با لمس دیکش صدای ناله کوچیک و نفسش که بلند بیرون میفرستادو می‌شنیدم.

Badboy,Badgirl{complete}Where stories live. Discover now