part37

642 107 23
                                    

در مسیر به کمال رسیدن جیرز🗿🔨ووت بدید.
امروز انقدر روز شلوغی برام بوده که دارم با یه چشم بیدار یه چشم خواب براتون پارت میزارم👽
پس حمایت کنید💛

پارت بعد: ۴۸ووت

___________________________________________



دختر بی‌حالی که روش قرار گرفته بودمو ول کردم و به سمت چه یونگ و اون یکی دختره رفتم.

_ولش کن ببینم،تنها گیرش اوردیننننن.

به جیمین رو کردم و جیغ زدم:میخوای همین‌جوری نگاه کنیییی؟؟

انگار از چیزی میدید توی شک بود،ولی با صدای من به خودش اومد و میزی که جلوش برعکس روی زمین بود رو با پا به عقب هل داد و به سمت چه یونگ اومد و منم با آزاد کردن دست دختر از موهای بلند چه یونگ،کمکش کردم و جیمین از پشت کمرشو گرفت و بلندش کرد تا کمتر دست و پا بزنه و حمله کنه.


سونگجه هم دختری که با چه یونگ درگیر بود رو عقب کشید و فقط انواع فحش بود که می‌شنیدم.


نگاهی به اطرافمون کردم و عصبی گردنمو چرخوندم،حالا با این همه فیلم چیکار میکردم؟؟

با فکری که به ذهنم اومد لبخند پیروز مندانه ای زدم و داد زدم:فیلماتونو حتما سیو کنید که به هر کی از زاویه بهتر و دقیق تر گرفته باشه جایزه میدم!


چه یونگ بی حرکت توی بغل جیمین نگاهم کرد و جیمین در حالی که هنوز دستاش محکم از پشت دور کمر چه یونگ بود گفت:باز میخوای چیکار کنی...

لبخندم بزرگ تر شد...

چه یونگ سرشو به سمتش چرخوند و جیمین هم نگاهش کرد که چنگ بخاطر فاصله نزدیکشون،ضربه ای بهش زد که دستاش شل شد و ازش فاصله گرفت.

_جایزه چی؟!


یکی از افرادی که اونجا بود گفت که کلید ماشینمو بالا آوردم و ابرویی بالا انداختم:تا حالا بهتون پیشنهادی شده که نتونید ردش کنید؟


به چه یونگ نگاه کردم و کنارم ایستاده بود و دست به سینه نگاهم میکرد،لبخندی زدمو شونه ای بالا انداختم:کارم زود تموم میشه؛زنگ بزن به پلیس!



"چه یونگ"



خمیازه ای کشیدم و روی صندلی جا به جا شدم که افسر پلیسی که جلوم نشسته بود نگاهم کرد و گفت:هنوزم نمیخوای حرفی بزنی؟


چشمامو چرخوندم و دست به سینه شدم،لیسا هم ایستاده سر افسر دیگه ای که اونجا بود داد کشید:بازپرس...نمیفهمی؟(دستشو کنار شقیقه اش چرخوند و ادامه داد)حرفامو نمیتونی تحلیل کنی؟اونی که قربانی بوده ماییم نه اونا!


_خانم اول آروم باشید و بشینید سر جاتون،هنوز هیچی مشخص نیست ولی اون خانوم تو بیمارستانه و هنوز به هوش نیومده،ما مجبوریم اضهاراتتونو بگیریم و فعلا در بازداشتگاه باشید تا...



Badboy,Badgirl{complete}Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang