🥀 5🌙

9.9K 1.6K 288
                                    

هانول یه دستش توی دست جونگ‌کوک بود و یه دستش تو دست تهیونگ و باهم وارد محوطه شهربازی شدن!

هانول با چشمای لرزونش به جمعیت نگاه میکرد و سرجاش وایساد و نگاه جونگ‌کوک و تهیونگ و به سمت خودش کشید!

اوه خب..اونا فراموش کرده بودن! هانول فوبیا داشت!

جونگ‌کوک کنار هانول زانو زد و گفت:

"آسمونم به من نگاه کن!"

هانول با چشمای اشکیش به جونگ‌کوک خیره شد و چنگی به انگشت اشاره جونگ‌کوک زد و لب زد:

"د..ددی"

جونگ‌کوک لبخندی زد و اشکای هانول رو از صورتش پاک کرد و گفت:

"ببین ددی اینجاست خب؟ ددی مواظبته!
تازه قراره باهم کلی خوش بگذرونیم و خوراکی بخوریم!"

هانول با صورت خیس از اشکش به جونگ‌کوک زل زده بود و با چونه لرزونش گفت:

"ددی..نمیخوام!"

تهیونگ لبخند غمگینی زد و متقابلا جلوی هانول زانو زد و حالا کنار جونگ‌کوک بود و قدش کمی از جونگ‌کوک کوتاه تر بنظر می‌رسید!

اشکای هانول رو پاک کرد و دستای پسر رو توی دستاش گرفت و گفت:

"هانولی میخوای اول باهم بریم یه چیز خوشمزه بخوریم بعدش من و تو...و ددیت بیایم اینجا و باهم بازی کنیم؟"

هانول با مردمک های لرزونش نگاهش و بین جونگ‌کوک و تهیونگ گذروند و گفت:

"من..باژی نمیخوام خلسی"

تهیونگ دستش و به سمت موهای نرم پسرک برد و نوازشش کرد و گفت:

"چرا دوست نداری بازی کنیم هوم؟ اول میریم هرچیزی که دوست داشتی میخوریم بعدش میایم اینجا مثل این بچه ها کلی بازی می‌کنیم و خوش میگذرونیم هوم؟ ببین بچه ها چقد می‌خندن و بازی میکنن"

هانول با شک بهشون نگاه میکرد و جونگ‌کوک به تهیونگ خیره شده بود!

نیمچه لبخندی رو لباش شکل گرفت و صدای هانول اون و به خودش آورد:

"میخوایم باژی بکنیم؟"

"اوهوم"

تهیونگ به تندی سرش و تکون داد و هانول فین فینی کرد و سرش و تکون داد و گفت:

"باشه خلسی"

تهیونگ لبخند دندون نمایی زد و جونگ‌کوک دم عمیقی گرفت و نگاهش و از صورت خندون تهیونگ گرفت!

انگار تهیونگ بهتر پسرش و می‌شناخت!

سرجاش وایساد و گفت:

"خب چی بخوریم شازده؟"

هانول دستاش و از هم باز کرد و گفت:

"ددی شاژده پاهاش دلد گلفت بگلش بکن"

𝐈𝐜𝐞 𝐂𝐫𝐞𝐚𝐦 𝐒𝐡𝐨𝐩|✔︎Où les histoires vivent. Découvrez maintenant