🥀 11🌙

10.2K 1.6K 251
                                    

به حرفای اخر پارت دقت کنید!

🥀🌙

زنگ در به صدا در اومد و جین از جاش بلند شد و به سمت در رفت تا بازش کنه..

"جونا چقد زو-"

با دیدن تهیونگ دم در حرف تو دهنش ماسید، یه تای ابروش و بالا داد و اخمی رو پیشونیش نشست و گفت:

"چیزی شده؟"

تهیونگ لباش و تو دهنش کشید و بعد از مکثی گفت:

"جونی هیونگ گفت..بیام اینجا!"

جین با اخم و دست به سینه گفت:

"اگه نامجون نمی‌گفت نمیومدی آره؟!"

تهیونگ چشماش و تو حدقه چرخوند و گفت:

"وقتی اونجوری دعوام میکنی انتظار نداشته باش بیام پیشت!"

جین با اخمش توپید:

"بخاطر خودت بود! فک کردی من خوشم میاد باهات بحث کنم؟ تازه مامان بهم گفت دیشب و خونه نبودی،احیانا میشه بگی کجا رفته بودی؟"

تهیونگ دستاش و به کمرش زد و با لبای جلو اومده اش و عصبانیت گفت:

"اگه دم در نگهم داشتی تا بازخواستم کنی بگو مستقیم برم خونه! دیروز به اندازه کافی دلم و شکستی!"

جین با اخمش کنار رفت و در و باز کرد و تهیونگ با بغض وارد خونه شد و جین گفت:

"با کی اومدی؟ آخه ماشینت نیست!"

تهیونگ روی کاناپه نشست و زانوهاش و بغل کرد و با اخم و لبای آویزونش گفت:

"با جونگ‌کوکی اومدم.."

جین روبروش وایساد و با بهت گفت:

"با جونگ‌کوک؟ نگو که شب و اونجا موندی..."

تهیونگ نیم نگاهی به جین انداخت و گفت:

"اونجا..بودم!"

جین خنده هیسترکی کرد و دستی به صورتش کشید و نفس عمیقی کشید و گفت:

"از کی تا حالا انقد احمق شدی هان؟ بدون اینکه به من یا مامان و بابا خبر بدی میری خونه یه آلفا که از قضا یه بچه هم داره میمونی..محض رضای فاک...! تهیونگ میفهمی داری چه غلطی میکنی؟!"

تهیونگ دستای کوچیکش و مشت کرد و بغض و صدای بلندی گفت:

"مشکل تو چیه هان؟ یه روز هی بهم تیکه میندازی که رو جونگ‌کوک کراش دارم و یه روزم اینجوری میزنی تو سرم که یه آلفاست و خطرناکه..! احمق؟ نه احمق نشدم! درضمن من به بابا خبر دادم و گفتم شب و قراره خونه دوستم بمونم! این حتی خواسته خودم نبود چون به هانول قول دادم اونجا موندم و حدس بزن چی..جونگ‌کوک جفتمه!
و توهم حق نداری انقد به من سخت بگیری و بهم بپیچی هیونگ! من خودم یه آدم مستقل و بالغم اینکه یه امگای لعنتیم باعث نمیشه که نفهمم و حواسم نباشه..چرا حواسم به کارایی که میکنم هست یکمم که شده راحتم بزار!!"

𝐈𝐜𝐞 𝐂𝐫𝐞𝐚𝐦 𝐒𝐡𝐨𝐩|✔︎Where stories live. Discover now