🥀 10🌙

10.5K 1.6K 259
                                    

جونگ‌کوک سرش و بالا آورد و به تهیونگ خیره شد و تهیونگ هم سرش و چرخوند و با برخورد گوشه لبش با لبای جونگ‌کوک خون تو رگاش یخ بست!

حس عجیب و شیرینی وجودش و گرفت و کلمه جفت تو مغزش پررنگ شده بود!

جریان برق از بدنش هاشون رد شد و جونگ‌کوک شوکه و با چشمای درشتش سرش و از رو شونه تهیونگ برداشت و به تهیونگ خیره شد..!

تهیونگ هم مات و مبهوت به جونگ‌کوک خیره شده بود..بزاق دهنش و قورت داد و دست پاچه از جاش بلند شد و تن سبک هانول رو تو بغلش گرفت و گفت:

"من..من میبرمش..تو اتاق"

همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و جونگ‌کوک هنوز شوکه بود..!
نمیدونست این فقط یه حسِ یا اینکه..نه واقعا تهیونگ جفتشه؟

از جاش بلند شد و به سرعت از پله ها بالا رفت و جثه ظریف و ریز تهیونگ رو دید که از اتاق هانول خارج می‌شد..!

جلوتر رفت و دست تهیونگ و کشید..

تهیونگ با یهویی کشیده شدنش شوکه شده سرش و بالا آورد و جونگ‌کوک رو دید که با مردمک های لرزونش بهش نگاه میکنه..!

بزاق دهنش و قورت داد و حجم زیادی از فورمون شیرینش که آزاد شده بود باعث میشد جونگ‌کوک گیج تر بشه..!

"ته..من..من حسش کردم"

تهیونگ با گونه های گر گرفته اش لب گزید و نگاهش و از جونگ‌کوک دزدید..

جونگ‌کوک دست تهیونگ و توی دستش فشرد و گفت:

"من..اشتباه نمیکنم..درسته؟"

تهیونگ سرش و بالا آورد و به مردمک های لرزون جونگ‌کوک زل زد و سرش و تکون داد و زمزمه کرد:

"جونگ‌کوک..تو جفت منی!"

جونگ‌کوک با ابروهای بالا پریده دست تهیونگ و ول کرد و با این کارش نمیدونست که امگا کمی گیج و ناراحت شده..!

جونگ‌کوک دستی به چشمای خسته اش کشید و گفت:

"پس چرا تا الان نفهمیدیم؟"

تهیونگ سرش و به یه طرف شونه اش کج کرد و لباش و جمع کرد و گفت:

"شاید چون..تو گرگت و نداشتی؟!"

سوالی گفت و جونگ‌کوک همونطور که به تهیونگ زل زده بود گفت:

"یعنی منظورت اینه که بخاطر..گرگمه که تا حالا نفهمیدیم؟"

تهیونگ‌ سری تکون داد و گفت:

"شاید..ممکنه اینطور باشه؟!"

جونگ‌کوک دم عمیقی گرفت و گفت:

"نمیدونم..."

تهیونگ هنوزم تو شوک بود و علاوه بر اون کمی معذب شده بود و گیج بود و نمیدونست باید چیکار کنه..!

𝐈𝐜𝐞 𝐂𝐫𝐞𝐚𝐦 𝐒𝐡𝐨𝐩|✔︎Where stories live. Discover now