🥀 20🌙

7.9K 1.3K 332
                                    

زن با پررویی صندلی پشت میز رو عقب کشید و گفت:

"نیومدم اینجا تا تو برام تایین تکلیف کنی که چه زنی هستم یا چجور شخصیتی دارم،مغازه ات و ببند باید باهم حرف بزنیم کیم تهیونگ! و به نفعته کسی متوجه این مکالمه امون نشه،مخصوصا جونگ‌کوک!"

تهیونگ‌ با بهت و عصبانیت دستاش و مشت کرد و دستاش میلرزیدن،با قدم های بلند و محکمش به سمت در شیشه ای مغازه اش رفت و بست و کرکره چوبی رو پایین کشید.

اون زنی که هنوز معلوم نبود کیه،که البته تهیونگ حدس زد مادر یا حداقل یکی از بستگان جونگ‌کوک باشه.بهش بی احترامی کرده بود اما اون که قرار نبود ارزش خودش رو بیاره پایین،از تو یخچال دوتا آب سیب تازه رو بیرون کشید و تو سینی گذاشت و نی رو داخل لیوان ها قرار داد و به سمت زن که با اخم غلیظی پشت میز نشسته بود و بهش خیره شده بود،رفت.

خودش هم نشست و آب سیب رو روی میز گذاشت و پوزخند پررنگ زن رو دید اما سعی کرد اهمیتی نده و خودش هم با اخم کوچیک و دست به سینه گفت:

"اینهمه بی احترامی اونم تو دیدار اول که هنوز به پنج دقیقه هم نرسیده،واقعا ناپسند و غیرقابل بخششیه و مهمتر از همه..من اصلا شمارو نمیشناسم و شماهم نمی‌تونید خیلی صاف و مستقیم برام خط و نشون بکشید و تهدیدم کنید که به جونگ‌کوک چیزی نگم.من و جونگ‌کوک جفت همیم و مسلما هیچ چیزی رو بین هم پنهون نمی‌کنیم!"

زن دندون غروچه ای کرد و تهیونگ به خوبی میتونست رایحه تند زن بتا* رو حس کنه و چینی به بینیش داد.
زن دستهاش و روی میز گذاشت و اشاره ای به اب سیب کرد و با پوزخند کمرنگی گفت:

"زیادی آدم باشخصیتی به نظر میرسی حداقل امیدوارم اندازه شعور و شخصیتت عقل هم داشته باشی و خوب به حرفام گوش کنی."

تهیونگ سویشرتش و توی مشتش گرفت و کمی فشرد و سعی کرد ظاهر خونسردش و حفظ کنه و گفت:

"خانمِ...محترم! اگه اومدید اینجا تا فقط به من توهین کنید متاسفم اما من وقتی برای آدمای خودپسند و بی احترام ندارم!"

زن یه تای ابروش و بالا انداخت،حدسیاتش انگار درست از آب در نیومده بود.اون امگا بشدت پر سر و زبون دار و شجاع بود و همینطور خیلی با ادب و احترام حرف می‌زد،مسلما هر امگای دیگه بود این حجم از توهین و بی احترامی رو تحمل نمیکرد و ناراحت میشد و به گریه میفتاد.اما انگار اون امگا هر امگایی نبود!

"آدم پرحاشیه ای نیستم و حاشیه سازی هم نمیکنم! رک و راست دارم بهت میگم همسر قبلی جونگ‌کوک برگشت و همینروزاست که به دیدن جونگ‌کوک پسرم و نوه ام بره و خب مطمئنا قراره دوباره به هم برگردن و زندگیشون و از نو بسازن! پس...هرچه سریعتر پات و از زندگی پسرم بکش بیرون و حتی ذره ای هم اهمیت نمیدم که الهه ماه شما دوتا رو سرنوشت هم قرارداده! اگه مارکش کردی هم و یا حتی اگه خودت مارک داری هم بهتره از بین ببریش! دوروز وقت داری چون عروسم قراره دوروز دیگه یعنی همین پنجشنبه جونگ‌کوک رو ببینه! پس از الان بهت هشدار میدم راهت و جدا کنی و برگردی به زندگیت و الهه ماه کس دیگه ای رو برای جفت شدن باهاش برات درنظر میگیره اگر نه هم که..خودت میتونی با هر کسی که میخوای جفت بشی،امیدوارم این اولین و همینطور آخرین دیدار ما بوده باشه...کیم تهیونگ!"

𝐈𝐜𝐞 𝐂𝐫𝐞𝐚𝐦 𝐒𝐡𝐨𝐩|✔︎Where stories live. Discover now