🔞♪THE WARM KAI♪

754 136 14
                                    

**Start Part Smut +18**

نه نباید همچین اتفاقی میوفتاد!
واقعا اون شرایط رو دوست نداشت و ازش متنفر بود.
ولی...
پس چرا بدنش بهش خیانت میکرد؟
چرا انقدر حس خوبی داشت؟
وقتی پارک چانیول ازش خواست رئیس یه باند مافیایی رو ببوسه، قرار بود فقط در حد بوسه پیش برن اما حالا بوسه به سمت دیگه ای هدایت شده بود.
مثلا...
سواری کردن از دیک پارک چانیول!
روی همون تختی که یه روزی با سهون، کسی که عاشقش بود، عشقبازی میکردن.
_ آهــــه...
همینطور که روی دیک مرد بالا و پایین میشد، سرشو به شونش تکیه داد و از ته دلش ناله کرد. دیک چانیول عمیق توی سوراخش ضربه میزد و کاملا پرش کرده بود.
ماهیچه های ورودیش با دیک بزرگ داخلش، خیلی کشیده شده بود.
مرد بزرگتر کامل لختش کرده بود ولی خودش هنوز پیرهن داشت، حتی دکمه هاشم باز نکرده بود.
بکهیون از این حس واقعا حالش بهم میخورد ولی باید اعتراف میکرد...
اینکه نمیتونه اون ماهیچه های فوق العاده رو لمس کنه و به بدن سکسیش خیره بشه، براش ناراحت کننده تره.
+ آهه، بیبی... خیلی تنگی!
چانیول با ناله عمیقی، بدن کوچولوی بک رو توی بغلش کشید و نیپل هاش رو با زبون قرمز و متورم کرد.
پسر کوچیکتر سرشو روی سینش گذاشت و حرکتشو روی دیکش متوقف کرد. دیگه نمیتونست تحمل کنه!
چقدر از زمانی که دیک چان توی سوراخش بود و حس محشری بهش داده بود، میگذشت؟ نمیدونست!
ولی دیگه خسته شده بود.
+ خسته شدی بیبی؟
مرد آروم کمرشو ماساژ داد و با دست آزادش، دیک بکهیون رو که پریکام ازش چکه میکرد، گرفت.
+ پیرهنمو خیس کردی... از بفاک رفتنت با دیکم خوشت میاد؟
جوابی نداد، فقط از خستگی نفس نفس میزد. شنیدن این حرفا از کسی که سهون رو تهدید به مرگ کرده بود، واقعا حس بدی داشت.
چانیول بدون اینکه دیکش از سوراخ پسر توی بغلش خارج بشه، سریع چرخید و کمرشو روی تخت گذاشت. روش خیمه زد و پاهاشو دور کمرش حلقه کرد.
+ عاشق اینم که بدنت جلوم کم میاره. کاش میتونستم کل شبو بمونم و باهات عشق بازی کنم ولی امشب کارای مهمی دارم. پس چطوره سریع تر پیش بریم؟ هوم؟
بکهیون به مردی که روش خیمه زده بود، خیره شد.
موهای بهم ریخته ش، پوزخند جذابش، بدن خیس و براق از عرقش...
یهویی حس کرد ضربان قلبش بالا رفته، چانیول خیلی جذاب بود!
شیطانی که در بدن یک مرد جذاب زندگی میکرد.
یا نه...
شیطان جذابی که از جهنم اومده بود تا حس بهشت رو بهش بده.
+ ادامه بدیم بیبی؟
مرد بزرگتر بدون اینکه منتظر جوابی باشه، ضربه زدن داخلش رو شروع کرد.
_ آهــــــه...
با حسی که دوباره توی بدنش پیچید، ملافه زیر تنشو توی دستش مشت کرد و چشماشو بست.
+ عاشق حالت صورتتم... مثل اینه که داری زجر میکشی ولی در اصل هیچی جز لذت برات نیست.
لب زیریشو محکم گاز گرفت.
بیشتر...
بیشتر و بیشتر از این رئیس مافیا میخواست. بخاطر زیاد تحریک شدنش، ماهیچه های ورودیش دور دیک چانیول تنگ تر شدن.
+ شت!
مرد بلند ناله کرد.
+ خیلی تنگی! سوراخت داره دیکمو توی خودش میکشه. خیلی دیکمو دوست داری، نه؟
_ اممممم... آهـه... آهـه...
دلش نمیخواست جواب بده.
داشت سعی میکرد خودشو کنترل کنه تا به چانیول نشون بده هیچ لذتی نمیبره اما اصلا نمیتونست. هربار به نقطه حساسش ضربه میزد، دیوونه میشد و تا مرز گریه پیش میرفت.
+ بیبی، فاک... فاک!
**Finish Part Smut +18**

Trap "persian ver" [Complete]Where stories live. Discover now