______________________________________________بوی تند سیگار دلیلی شد برای چین دادن بینیاش و تکون خوردن نا راضیش روی تخت
انگشت های گرمی گونهی خنکش رو مثل توپی فشار دادن و تونست صدای تکخند مردونهای رو بشنوه" مثل یه بچهای کوک"
صدای وی باعث شد یکی از چشم هاش رو با بی میلی باز کنه
می تونست نگاه خیرش رو با چشم های عسلی رنگش ببینه
سیگار نیمه سوختهای بین لبش بود و ملافهی سفید تخت بین پاهاش قرار داشتنخ نازک سیگار بین انگشت های دستی بود که با جمع کردن پاهاش اون رو تکیه گاه آرنجش قرار داده بود
و دست آزادش در حال نوازش کردن موهای مواج و مشکیش تو خواب بود!" بیدار شو
وقت رفتنه اگه کار نداشتم...
دیدنت تو این حالت رو به هر چیزی ترجیح می دادم!
ولی متاسفانه باید بری!"روی تخت نشست و اخمی بخاطر درد سرش بین ابرو هاش شکل گرفت
پتو رو کنار داد و با تعجب به بدن لختش خیره شد
جای گاز های ریزی روی دست هاش بودند و کام خشک شدهی روی اَبز هاش چشم هاش رو درشت کرده بودند
( اَبز : سیکس پک)" دیشب خوش گذشت!
اینطور فکر نمی کنی کوک؟"چشم هاش رو روی هم فشار داد و « فاکی» زیر لب گفت
همچیز کاملا با عقل جور در میومد!
اون نیپل های باد کرده و....
دایره های بنفش رنگ روی ترقوه و گردن مرد کار خودش بودند!؟" آنتونی میبرتت خونه
یه کار کوچیک دارم که باید انجام بدم
برو تو وان بشین و منتظرم باش... باشه؟"سیگارش رو داخل جا سیگاریه کنار تخت خاموش کرد
خودش رو خم کرد و در مقابل چشم های اخم آلود کوک از سر گیجی و برای نگهداشتن اون حالت همیشگیه نترسِ نگاهش لباسش رو از روی زمین برداشت" بین رون ها
حفره و باسنت.....پر از کامِ منِ
انگار خیلی از بودن من داخلت لذت بردی کیم وی! "از اینه به کام خشک شدهی روی پوست گندمی رنگش خیره شد و نیشخندی زد
باید بعدا تمیزش می کرد چون همین الانم برای تصفیه کردن حسابش دیر کرده بود!
YOU ARE READING
Yūgen
Fanfictionدوست داشتنت یه جنگ بود! جنگی بین قلب و مغزم! جئون جونگکوک چشمام پرستش گونه روی لب های صورتی رنگ و پوست شیری رنگت می چرخه اما دست هام فقط تو چند سانتی بدنت قرار میگیره! نفس های گرمت لبام رو قلقلک می ده اون بار آدم های کثیف داخلش اون برگهای که ب...