Part 5/yoonmin/

122 42 34
                                    

_______________✞________________

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

_______________✞________________



سرش رو کمی کج کرد تا یونگی رو ببینه
همسرش با بدن عرق کرده و اخم جدی‌ای منتظر پایان این بحث بود
و به خوبی می دونست این قراره آخرین دیدارش با دنیل باشه!

" بهت گفته بودم عزیزم
گول این موشِ کثیف رو نخور!
چون عاقبتش برای اون بد میشه!"

صدای شلیک اسلحه باعث شد چشم هاش رو روی هم فشار بده و چنگی به جزیره‌ی سفید رنگ اشپزخونه بزنه
ناله‌ی دردمند و بلند دنیل گوش هاش رو اذیت می کرد و بهش می فهموند چقدر با حماقت رفتار کرده!

"فکر کردید می تونید از احساساتش سو استفاده کنید!؟"

با عصبانیت به پسری که از دردِ برخورد تیر به پای چپش خودش رو جمع کرده بود نگاهی انداخت
لگدی به اسلحه‌ی کوچیکش زد و مقابلش نشست

" انقدر سواری گرفتن از برایان بهت چسبیده
که به دوست خودت خیانت کردی ؟!
و فکر کردید من نمی فهمم اینجا دوربین گذاشتی؟!
می دونید در مقابل افرادی که نابود کردم...
تو ‌و اون برایان حرومی برام مثل پشه‌‌هایی هستید که فقط گوش هام رو قلقلک می ده!
حتما با خودتون گفتید تا فرار نکردن بهتره بریم بکشیمشون و همچیز رو تموم کنیم!
من رو‌ نخندونید لطفا! "

کفشش رو روی کف دست دنیل فشورد
دستش رو سمت جیبش برد و با در اوردن چیزی اول نگاهی به اون دونه های سفید و کوچیک انداخت
و بعد لبخندش با دیدن مردمک های ترسیده‌ی دنیل عریض تر شد!

" اوه نترس من قرار نیست تو رو بکشم!
اجازه می دم..."

فک پسر رو گرفت
با باز شدن لب هاش قرص ها رو وارد دهنش کرد و جلوی دهنش رو برای اینکه اونها رو به بیرون نفرسته گرفت
هنوز حتی کاری رو شروع نکرده بود و داشت کاملا از حالت کسی که اینطوری با احساسات معشوقش بازی کرده بود لذت می برد ؟!
نه جیمین سادیسم نداشت
فقط از زجر دادن افرادی که
درست با حس غرور و به عنوان بازی پا روی احساسات و خط قرمز های دیگران می زارن حس زندگی می کرد !

YūgenWhere stories live. Discover now