______________✞______________
به میلههای نازک و بلند داخل سالن نگاهی انداخت
نور های بنفش / آبی رنگ جذابی گوشه های دیوار وجود داشت و دختر و پسر های مختلفی در حال حرف زدن با هم بودندلباس های آنچنان بازی نداشتند تا حس بدی با رقصیدن روی میله اذیتشون کنه و کاملا از این وضعیت راضی به نظر می آمدند!
همونطور که از مین یونگی انتظار می رفت اینجا رو اداره کنه!" چرا دوست داری...
حتما کار کنی؟
می تونی فقط تو خونه باشی و یکم استراحت کنی!
زخمت تو وضعیت عالیای به سر نمیبره و همین چند لحظه پیش سکس داشتیم !"یونگی با کمی نگرانی گفت
تار های بلند روی صورت جیمین رو کنار داد و شستش رو زیر چشمش کشید
گود رفتگیه خفیفی اونجا وجود داشت که ناشی از کمخوابی یا شاید هم خستگیه شدید بدنش بود!" مشکلی نیست!
زخم جدیای برام به حساب نمیشه
و نمی تونم انقدر مشکوک رفتار کنم!
آدمی نیستم که سر همچین چیز هایی ریسک کنه!
آدم های زیادی زیر نظر دارنت و فرض کن یهو یکی پیدا میشه که داخل خونت بدون پرداخت چیزی زندگی می کنه؟!
اونهم کسی که حتی یه شناسنامهی درستی ازش ندارن!
اینجا به عنوان رقاص کار کردن وضعیت رو منطقی تر می کنه!
نظرت چیه؟"با رفتن به سمت یکی از سکو ها
انگشت هاش رو دور میله حلقه کرد و خودش رو به سمت بالا کشید
بدنش رو به نرمی چرخوند و چشم هاش رو بست
رقص یکی از کارهایی بود که عاشقانه انجامش می داد!" تو الماس این باری!"
دست هاش رو وارد جیبش کرد و به سکویی که جیمین روش قرار داشت نزدیک شد
موهای بلندش تو هوا پخش بودند و لبخندی بخاطر آرامش از وضعیت داخلش هرچند کوچیک روی لب هاش وجود داشت!" نه!
من الماس تو ام!
و این..."دست هاش رو آزاد کرد و اینبار پاهاش با دقت دور میله حلقه شدند
این پوزیشن باعث برعکس شدن بدنش شده بود!
حالتی که چشم هاش با فاصلهی ناچیزی از یونگی قرار داشتند اما لب هاشون از هم دور!
VOUS LISEZ
Yūgen
Fanfictionدوست داشتنت یه جنگ بود! جنگی بین قلب و مغزم! جئون جونگکوک چشمام پرستش گونه روی لب های صورتی رنگ و پوست شیری رنگت می چرخه اما دست هام فقط تو چند سانتی بدنت قرار میگیره! نفس های گرمت لبام رو قلقلک می ده اون بار آدم های کثیف داخلش اون برگهای که ب...