Part 6/yoonmin/

125 38 25
                                    

__________Love is Madness__________                                By Halsey

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.



__________Love is Madness__________
                                By Halsey




•5 سال پیش ↺



دست هاش رو بخاطر سرمای هوا وارد جیب‌های شلوار سرمه‌ای رنگش کرد
باد موهای بلوند رنگ و تقریبا بلندش رو روی صورتش می اورد و دلبخواه اونها رو به حرکت در وا دار می کرد

" برید وسایل رو‌سریع‌تر بزارید داخل کامیون ها
ممکنه باز پلیس ها بیان و دردسر بشه!
دوست ندارم اینبار نوشیدنی هام از بین برن !"

صدای دویدن افرادش باعث شد نفس عمیقی بکشه
بندر تو‌ سکوت شب غرق شده بود
و فقط صدای ملایم موج‌ دریا شنیده می‌شد!

چشم هاش لحظه‌ای با شنیدن برخورد محکم جسمی به جعبه ها ریز شدند
اخم هاش از سر تمرکز داخل هم رفتند و اسلحه‌ رو جلو صورتش گرفت
تو همچین شرایطی شلیک کردن و ایجاد صدا فقط همچیز رو بهم ریخته و غیر قابل کنترل می تونست بکنه!

" هی به نفعته ماشه رو نکشی!"

صدای پسر درس از فاصله‌ی نچندانی از پشتش شنیده شد
بدنش حالت دفاعی گرفت و پلک هاش رو برای مدت کوتاهی روی هم فشورد تا دیدش رو تو اون تاریکی بهتر کنه

می تونست برق اون چشم های تیره رو ببینه و بدنش از شدت سرمای اون نگاه بی حرکت شده بود
موهای خاکستری/مشکیه پسر تا کمرش بودند و به خاطر حالت نشسته‌ای کع گرفته بود ,
مقداری از بدن و زمینِ سردِ بندر رو در بر گرفته بودند
پوست گندمی رنگ و لب های درشتی داشت که حس نرم بودنشون حتی بدون لمس نوک انگشت هاش رو تحریک کرده بود!

" تو زخمی شدی!
لعنتی همجات پر از خونِ!"

پسر با دیدن لحن نگران یونگی قهقه‌ای سر داد
دستش رو روی خون کنار گونش کشید و از روی زمین بلند شد
درد و کوفتگیه بدنش بینیش رو چین داده بود و سرما پا های لختش رو بی حس کرده بود

" این...
خون من نیست!
البته جز یع قسمتش!"

اشاره‌ای به شکمش کرد و دستش رو بیشتر روی اون قسمتِ به نظر تیر خورده فشورد تا خونِ کمتری ازش خارج بشه
چشم هاش کمی تار شده بودند و قطرات اب از روی موهاش به پایین می کشید

YūgenWhere stories live. Discover now