__________Love is Madness__________
By Halsey•
•
•5 سال پیش ↺
•
•
•دست هاش رو بخاطر سرمای هوا وارد جیبهای شلوار سرمهای رنگش کرد
باد موهای بلوند رنگ و تقریبا بلندش رو روی صورتش می اورد و دلبخواه اونها رو به حرکت در وا دار می کرد" برید وسایل روسریعتر بزارید داخل کامیون ها
ممکنه باز پلیس ها بیان و دردسر بشه!
دوست ندارم اینبار نوشیدنی هام از بین برن !"صدای دویدن افرادش باعث شد نفس عمیقی بکشه
بندر تو سکوت شب غرق شده بود
و فقط صدای ملایم موج دریا شنیده میشد!چشم هاش لحظهای با شنیدن برخورد محکم جسمی به جعبه ها ریز شدند
اخم هاش از سر تمرکز داخل هم رفتند و اسلحه رو جلو صورتش گرفت
تو همچین شرایطی شلیک کردن و ایجاد صدا فقط همچیز رو بهم ریخته و غیر قابل کنترل می تونست بکنه!" هی به نفعته ماشه رو نکشی!"
صدای پسر درس از فاصلهی نچندانی از پشتش شنیده شد
بدنش حالت دفاعی گرفت و پلک هاش رو برای مدت کوتاهی روی هم فشورد تا دیدش رو تو اون تاریکی بهتر کنهمی تونست برق اون چشم های تیره رو ببینه و بدنش از شدت سرمای اون نگاه بی حرکت شده بود
موهای خاکستری/مشکیه پسر تا کمرش بودند و به خاطر حالت نشستهای کع گرفته بود ,
مقداری از بدن و زمینِ سردِ بندر رو در بر گرفته بودند
پوست گندمی رنگ و لب های درشتی داشت که حس نرم بودنشون حتی بدون لمس نوک انگشت هاش رو تحریک کرده بود!" تو زخمی شدی!
لعنتی همجات پر از خونِ!"پسر با دیدن لحن نگران یونگی قهقهای سر داد
دستش رو روی خون کنار گونش کشید و از روی زمین بلند شد
درد و کوفتگیه بدنش بینیش رو چین داده بود و سرما پا های لختش رو بی حس کرده بود" این...
خون من نیست!
البته جز یع قسمتش!"اشارهای به شکمش کرد و دستش رو بیشتر روی اون قسمتِ به نظر تیر خورده فشورد تا خونِ کمتری ازش خارج بشه
چشم هاش کمی تار شده بودند و قطرات اب از روی موهاش به پایین می کشید
YOU ARE READING
Yūgen
Fanfictionدوست داشتنت یه جنگ بود! جنگی بین قلب و مغزم! جئون جونگکوک چشمام پرستش گونه روی لب های صورتی رنگ و پوست شیری رنگت می چرخه اما دست هام فقط تو چند سانتی بدنت قرار میگیره! نفس های گرمت لبام رو قلقلک می ده اون بار آدم های کثیف داخلش اون برگهای که ب...