12. strawberry

248 74 8
                                    

خب این عملا بدترین چیزی بود که چان توی اون روز میشنید! نمیخواست باور کنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خب این عملا بدترین چیزی بود که چان توی اون روز میشنید! نمیخواست باور کنه.. نمیتونست مینهو رو از دست بده! ناخودآگاه مشتاش رو فشار میداد.. دیگه نمیتونست اونجا بمونه.. حرفای پدربزرگش هرلحظه داشت دیوونه‌ترش میکرد! از جا بلند شد و سمت خروجی رفت اما قبل از باز کردن در با صدای بلند گفت،
_این قانون در مورد ما دوتا صدق نمیکنه! میدونم که خودت حدس زدی و درست هم حدس زدی.. رابطه ما دوستی ساده نیست و من عاشقشم! قبل ازاینکه این نفرینو فعال کنم عاشقش بودم و هیچ چیزی نمیتونه اینو تغییر بده!

این جملات علاوه بر پدربزرگش به گوشای خوناشامی که دست به سینه به ماشین تکیه داده بود هم رسید.. بالاخره کمی از غمی که توی قلبش بود کم شد.. انتظار نداشت چان اینجوری به احساسش پایبند باشه!  اونم بعد از چیزایی که ازش دیده! تمام حرفاشونو شنیده بود و میتونست حدس بزنه حال دوست پسرش چجوریه و این داشت دقمرگش میکرد اما حالا که چان همچنان میخواستش پس اونم اونجا بود که کمکش کنه تا باهاش کنار بیاد..

چشماش به چان که از در خارج میشد افتاد.. این حالتا توی چهره‌شو اولین بار بود که میدید.. اخمای توهم و صورت برافروخته‌ش حال درونشو نشون میداد.. چند قدم جلو رفت تااینکه نگاه بنگچان هم بهش افتاد اما خیلی زود صورتشو چرخوند و بدون توجه بهش سوار ماشین شد..

"الان چی شد دقیقا؟"

متعجب از ریکشن بی تفاوت گرگینه ماشینو دور زد و روی صندلی راننده نشست.. اما همینکه درو بست چان بدون اینکه نگاهش کنه گفت،
_میدونم همه چیزو شنیدی پس بهتره چیزی نپرسی..

مینهو یکی از ابروهاشو بالا انداخت و با نگاه چپ چپی جواب داد،
_بنگ چان درسته که این تیریپ جدیدت درحد فاک جذابه ولی من حالو حوصله ندارما! مواظب رفتارات باش خلاصه...

سوییچو چرخوند و راه افتاد و ادامه داد،
_اول میریم یه چیزی بگیریم بخوری، حتما الان گرسنته..

چان ازاین ایده ذوق زده شد ولی چیزی نشون نداد!
همه چیز خیلی پشت سرهم اتفاق افتاده بود و نمیتونست انکار کنه ته دلش از خوناشام کنارش ناراحته و ترجیح میداد اینجوری سرد رفتار کنه تا مبادا حرفایی بزنه که بعدا پشیمون بشه و مینهوشو از خودش برنجونه.. به زمان احتیاج داشت تا بتونه با خودش و بقیه کنار بیاد..

BlackBirds (skz ver.)Where stories live. Discover now