25. turn to ash

233 70 19
                                    

قسمت انتهایی سنگ رو توی دستش گرفت و سینه به سینه‌ی هیونجین ایستاد، نگاهش رو به نگاه سرخ اصیل دوخت، حس عجیبی داشت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

قسمت انتهایی سنگ رو توی دستش گرفت و سینه به سینه‌ی هیونجین ایستاد، نگاهش رو به نگاه سرخ اصیل دوخت، حس عجیبی داشت.. کاری که داشت میکرد درست بود؟ فریاد دوست جدیدش رو از پشت سرش شنید،
_دیگه نمیتونم بنگچان! زودباش!

به طرز عجیبی دستاش میلرزیدن.. اما جایی برای تردید نداشت! باید انجامش میداد، بخاطر خودش و مینهو، به خاطر همه.. شاید حتی.. برای دنیا!

قسمت نوک تیز سنگ رو به سمت قلب خوناشام گرفت، حس بدی داشت که دشمنش حتی نمیتونه برای آخرین بار چیزی بگه یا کاری کنه! نگاهشو از چشماش گرفت، نمیتونست خیره به چشماش بکشتش پس پلکاشو روی هم فشار داد و سنگ جادویی رو توی یک حرکت توی قلبش فرو کرد! جادوگر کمی عقب تر روی زمین افتاد، برای اون روز بیش از حد انرژی از دست داده بود و خون‌هایی که از بینیش میریخت حالا لباسش رو هم کثیف کرده بود.. چان با تردید لای پلک‌هاش رو باز کرد، جلوی پاش تپه‌ی کوچیکی از خاکستر میدید.. اون انجامش داده بود!

_من..من.. انجامش دادم.. کشتمش!

_آفرین پسر.. کارت خوب بود!

جادوگر با نفس نفس خطاب بهش گفت اما فرصتی برای ادامه‌ی افکارش نداشت، صدای ناله‌ی مینهو حواسش رو معطوف خودش کرد.. با سرعت به اون سمت رفت و توی بغلش کشیدش..

_تو رو خدا مینهو! تو چت شده آخه؟؟

اون طرف انبار صورت جه‌بوم از اشک خیس شده بود.. اون حتی موقعی که اونهمه درد بهش داده بودن قطره ای اشک نریخته بود اما حالا دیدن تنها عشق زندگیش که اونطوری جلوی چشماش فلج شده بود و ذره ذره جون میداد بهش حس مرگ میداد! بعد از اینکه چوب رو از کمر جینیونگش بیرون کشید دستاش علاوه بر زمین و لباسای پسر خونی شده بود و حس کردن بوی خون مورد علاقش داشت دیوونش میکرد و برای تمرکز کردن مجبور به تقلا بود! سرنگی که اون کنار افتاده بود ته مونده ای از ماده‌ی زرد رنگ توش مشخص بود و جه‌بوم به راحتی میتونست از بویی که به مشامش می‌رسید تشخیص بده اون زهر گرگینه است!

پسر جادوگر با کف دست به خونی که روی لب و چونه‌ش بود کشید و نگاهش رو دور انبار چرخوند، اوضاع آشفته بود! اون از مینهو که به دلیل نامعلومی درد میکشید و داد میزد و اون هم از جینیونگ که فلج شده یک گوشه افتاده بود! نگاهش کمی دیگه چرخید.. یجی! کسی حواسش به اون دختر گرگینه نبود! دستشو ستون بدنش کرد و به زور از جاش بلند شد‌، چند قدم اول رو تلو تلو خورد اما تسلیم نشد.. به زور خودشو بالای سر چان و مینهو رسوند و کنارشون زمین افتاد.. بار دیگه به خون‌های روی صورتش دست کشید و سعی کرد به زور کلمات رو ادا کنه،
_چان! منو نگاه کن.. آلفا!

BlackBirds (skz ver.)Where stories live. Discover now