part12

748 114 12
                                    

صبح شده بود جیمین همیشه صبح ها زود از خواب بیدار میشد مخصوصا امروز که مدرسه داشتن و جیمین نمیخواست برسه.

وقتی بلند شد یادش رفت تهیونگ و جونگکوک هنوز خوابن اونا مگه مدرسشون با جیمین مشترک نبود؟

جیمین چند تا بالش به سمتشون پرت کرد و گفت"بیدارشو"جونگکوک ناله ای کرد و چشماش رو اروم باز کرد، تهیونگ هم همینکارو کرد

"چرا اینکارو کردی_"

"خفه شو و بلند شو امروز مدرسه داریم"وقتی کلمه مدرسه رو شنیدن سریع با تنبلی بلند شدن و به سمت دستشویی دویدن

جیمین زمزمه کرد"عوضیا"

بلاخره به مدرسه رسیدن با اینکه سه روزی میشد مدرسه نیومده بودن
چندتا لباس اضافی برای خوابگاهشون برداشته بودن ،اول به خوابگاهشون رفتن و بعد وارد کلاس شدن

"آه تهیونگ اوپا"ناگهان دختر جلوی تهیونگ پیداش شد و تهیونگ که ازش متنفر بود قیافه چندشی به خودش گرفت

"اوپا بیا بریم باهم فیلم ببینیم لطفا خواهش میکنم"

دختر خواهش کرد

تهیونگ به دختر با صدایی که باعث ترسش می شد گفت"تنهام بزار و التماس رو تموم کن"

"به هرحال یه روزی مال من میشی"
دختر زمزمه کرد و از اونجا رفت

"خوب این چی بود؟"جیمین گفت به سمت تهیونگ رفت که باعث شد پسر توی جاش تکونی بخوره.

"چیزی نبود"تهیونگ گفت بدون اینکه با جیمین ارتباط چشمی برقرار کنه.

"اوم باشه مگه تو الان کلاس نداری؟"جیمین پرسید و دست به سینه شد

"وقته استراحتمه"

"اوه خوبه من با جونگکوک کلاس دارم پس بای"

جیمین مستقیم به سمت کلاس رفت

جیمین و جونگکوک به خوابگاهشون رفتن و مشغول انجام دادن تکالیفی که معلم الان بهشون داده بود شدن.

جونگکوک گیج شده بود پس جیمین کمکش میکرد و باهم درس میخوندن

"جونگکوک شی این جواب غلطه"جیمین سرزنشش کرد و جونگکوک پوفی کشید

"این سخته میشه کمکم کنی بیبی؟"

جیمین با تمسخر گفت"باشه"

پسر به سوال اشاره کرد و شروع کرد به توضیح دادنش جونگکوک توجه نمیکرد چون به جیمین خیره شده بود

جیمین به جونگکوک نگاه کرد وگفت

"به من گوش میدی یا نه؟"

جونگکوک با لبخنده فیکی گفت"اوه اره"

"همین الان تمرکز کن"

تهیونگ برگشته بود و اونارو دید که توی سالن دارن تکالیفشون رو انجام میدن"اوو من چی دارم میبینم؟"تهیونگ اذیتشون کرد.

"فقط دهنتو ببند"جونگکوک چشم خیره ای به تهیونگ رفت و تهیونگ چیزی از توی اشپزخونه برداشت

"هی اروم باش یه چیزی گفتم دیگه"تهیونگ گفت و در یخچال و بست و جیمین اه کشید

یک ساعت بعد جونگکوک داشت کم کم خوابش میبرد که جیمین جیغ کشید"بلاخره تموم شد"

جونگکوک تکونی خورد"یا چرا جیغ میکشی؟"جیمین نخودی خندید و زمزمه کرد'متاسفم'

"الان میخوام کمی بخوابم"جیمین و جونگکوک باهم بلند شدن"بزار منم باهات بیام"جونگکوک زمزمه کرد

به اتاق رفتن و تهیونگ رو دیدن که روی تخت خوابیده جیمین رفت و کنار تهیونگ دراز کشید جونگکوک هم بهشون پیوست و کنار جیمین خوابید و از کمر بغلش کرد

AloneМесто, где живут истории. Откройте их для себя