part19

463 79 1
                                    

شب جیمین روی تخت خوابیده بود و چرت میزد با وجود اینکه هنوز خواهرش رو ملاقات نکرده بود چون ببر و خرگوش بهش گفته بودن منتظر بمونه تا باهم به خونه جین هیونگ برن.

اما خیلی وقت بود جیمین خوابیده بود اما ساعتی بعد اون دوتا به خوابگاه برگشتن و به اتاق جیمین رفتن و دیدن که خوابه
باید به خونه جین هیونگ میرفتن ولی شب شده بود فکری به سرشون زد اینکه خونه جین بخوابن پس به معلمشون گفتن.

اونا چند دست لباس برداشتن درحالی که جیمین خواب بود نمیخواستن جیمین رو بیدار کنن چون خیلی با ارامش خوابیده بود
وقتی کارهاشون رو انجام دادن تهیونگ پشت ماشین نشست و راه افتادن.

"جین هیوووونگ"تهیونگ فریاد کشید

"چی؟شما پسرا اینجا چیکار میکنین؟"جین درحالی گفت ک داشت به جیمینی که توسط کوک حمل میشد نگاه میکرد.

"ببخشید جین هیونگ میشه ما شب اینجا بمونیم؟"تهیونگ با چشمای پاپی طور از جین خواست که جین اهی کشید وسری تکون داد

"هیییی جین هیونگ تو بهترینی"

به طبقه بالا جایی که اتاق قبلی تهیونگ بود رفتن با اینکه اتاق قبلیش بود ولی دکورش خیلی زیبا بود .

جونگکوک جیمین رو روی تخت گذاشت که جیمین غر غری کرد و اروم تکون خورد و بعد حرکتش قطع شد جونگکوک لبخندی زد و جلوش زانو زد و پیشونیش رو بوسید

"جیمین خوبه؟"تهیونگ پرسید و جونگکوک سری به معنایه خوبه تکون داد.

"جین هیونگ ما باید در مورد چیزی حرف بزنیم"جونگکوک بهش خیره شد

"به نظر میاد موضوع مهمی باشه"جین گفت و دست به سینه شد

"درواقع جیمین یه خواهر گمشده داره"جین با کنجکاوی داشت گوش میکرد"دراصل خواهرش مینجونه"

"صبر کن چی؟"

جین با شوک بهش خیره شد " من اینو نمیدونستم.."

"خوب امیدواریم که تو با این مسئله کنار بیای جیمین دلش برای خواهرش تنگ شده و سال هاس ندیدتش"تهیونگ توضیح داد

"خوب اگه اون بخواد مینجون میتونه باهاش زندگی کنه"جین لبخند زد

"واقعا؟فردا خواهیم دید"

جونگکوک و تهیونگ به طبقه بالا رفتن درحالی که جین داشت هات چاکلتش رو میخورد

روز بعد

جیمین با غر غر چشماش رو باز کرد و اطراف رو با گیجی نگاهی انداخت اون نمیدونست کجاست

کنارش رو نگاه کرد جونگکوک و تهیونگ رو دید که خواب بودن"من کجام؟"جیمین از خودش پرسید بلند شد و دوباره به اطرافش نگاهی انداخت و وقتی دستشویی رو دید به طرفش رفت و واردش شد صورتش و دندون هاش رو شست و متوجه جونگکوک که به در تکیه داده بهش خیره شده درحالی که بدون لباسه نشد.

AloneWhere stories live. Discover now