Part:12

170 61 28
                                    


چانیول واقعا که انتظار نداشت بکهیونِ خجالتی بشینه از کراش هاش براش بگه و بعد هم چانیول متوجه معیار های پسر کوچیکتر بشه .

البته شایدم باید انتظارش رو می داشت؛چون پسر کوچیکتر انگار از بحثی که بینشون افتاده بود بشدت راضی بود و حتی به راحتی در کتابی که زنگ بعد پرسشش رو داشتن بسته بود.
نیشش به طرز عجیبی باز بود و از کراش های عزیزش تعریف میکرد.

+:خب باید بگم به طرز عجیبی روی نوه ی عموم کراش زدم و اوه !
اونقدری جرعتش رو داشتم که حتی باهاش وارد رابطه شدم !!!

بکهیون جوری که انگار یه ابرقهرمان بوده که کل یک کشور رو نجات داده،با چشم های گرد شده خیره به چانیولی که انگار از این بحثی که خودش کشیده بود وسط خوشش نیومده،گفت و لبخند دیگه ای زد.

+:حقیقتا همه میگن که واقعا چهره ی جالبی نداره اما خب مطمئنم هیچکس به اندازه ی من زشت نیست و بقیه واقعا خیلی زیبان !

_:تو طول ده دقیقه ای که حرف زدی مطمئنم بیشتر از ده بار گفتی که زشتی بکهیون !
اینو دیگه ازت نشنوم چون نمی‌دونم بعدش چیکار میکنم اقای بیون !

چانیول با جدیت گفت و از دیدن طوری که بکهیون مثل یک ماهی لپ هاش رو پر کرده و لب هاش رو روی هم فشار میداد،نفس عمیقی کشید.

اوکی معیار هایی که انتظار داشت از طرف بکهیون بشنوه،میتونست معیار های یه پسر کوفتی باشه.
هرچند بک انگار اصلا تو این فاز ها نبود و جوری داشت از اون نوه ی عموی کوفتیش تعریف میکرد که انگار فرشته ای چیزی دیده باشه.
نه این واقعا خوب نبود.
درسته که حتی خود چانیول هم نمیدونست چرا انتظار داشت بکهیون گی باشه و حتی نمیدونست چرا ازین مسئله ناراحت شده !!

+:اون هم مثل بقیه چند باری صدام رو مسخره کرد و منم هر چند بار به بهونه ی پدر بزرگ خدابیامرزم زدم زیر گریه.
درسته که آدم های زیادی بهم اینو گفتن که واقعا صدای جالبی ندارم،اما شنیدنش از طرف کسی که میپرستیدمش یکم زیادی بود.

بکهیون با لبخندی که کمی به تلخی میزد گفت و تکیه اش رو از نرده هایی که راهروی طبقه ی بالا رو به وسیله پله از طبقه ی پایین جدا میکردن،برداشت.

+:هرچند که نمیدونم با این قیافه

_:بکهیون !

+:باشه باشه
با این قیافه ی زیادی جاذابم چطور انقدر پررو ام،اما شاید باورت نشه !
اما قبل از اون هم یه کراش لعنتی داشتم که بشدت آدم مغرور و از دماغ فیل افتاده ای بود !
شاید باورت نشه اما حتی براش نامه ی عاشقونه ام می‌نوشتم !

بکهیون با خنده ی ریزی گفت و چانیول هم که از دیدن ذوق بکهیون کمی آروم تر شده بود،نفس کوتاهی کشید و سعی کرد حداقل لبخند فیکی بزنه.
چه دوست جالبی داشت.
مسلماً چانیول نمیتونست راجب روابط حسنه اش با بقیه،با بکهیونی صحبت بکنه که احتمالا هیچ درکی از روابط پسر ها با هم دیگه نداره.

Your EYES🌧️🌑Where stories live. Discover now