Part:27

161 48 26
                                    

برای اولین بار توی عمرش،همزمان که قدم های خسته اش رو بخاطر طولانی بودن راه بر می‌داشت، اونقدری توی قلبش احساس خوشحالی میکرد و احساس میکرد فقط با بالا آوردن می‌تونه این حجم از ذوق رو خالی بکنه.

با همراهی های جنتلمنانه ی چانیول به خونه رسیده بود و درسته که دلش میخواست قرارشون تا آخر دنیا ادامه پیدا کنه و بکهیون با خیال راحت به لبخند های واقعیش برسه و دست های گرم چانیول رو توی دست های سرد خودش حس‌کنه،اما همزمان اجتماعی بودنش تموم شده بود و نیاز داشت که توی تخت خودش قایم بشه.

اصطلاحی که بکهیون اینجور مواقع استفاده میکرد و چانیول هم اون رو میفهمید این بود:
من دارم میرم تو لونه ام .

یعنی باید متوجه بشی که سطح اجتماعی بودن بکهیون به پایین ترین حد خودش رسیده و نیازه که تنهاش بزاری و خودش با خودش و افکار خودش کنار بیاد.
درسته که چانیول گاهی اوقات به بک می‌گفت غلط کردی و اون رو از لونه اش میکشید بیرون،اما اکثر وقت ها می‌گفت باشه و شروع به ناز دادن بک میکرد.
چانیول خیلی خوب بکهیون رو شناخته بود.

:خوش گذشت؟

با ورودش به خونه و نفس نفس زدن های کوتاهی بخاطر پله ها،برادرش با حالت بی توجهی گفت و گاز کوچیکی به سوسیس داخل دست هاش زد.
به هرحال اینکه به بکهیون خوش گذشته یا نه براش مهم نبود و شاید هم یه کوچولو داشت حسودی میکرد.
اون هم دوست داشت با دوست هاش بره بیرون و نگران غر زدن های پدر و مادرش نباشه.
در کل،خانواده ی بیون خانواده ی عجیبی بودن.

+:عجیب بود...

بکهیون جوری که سعی میکرد لحنش زیاد از حد ذوق زده نباشه و مثل همیشه با سردی خاصی،زمزمه کرد و به اینکه برادرش اون رو شنیده یا نه اهمیتی نداد.
کل انرژیش تحلیل رفته بود و از حضور یافتن داخل اجتماع اونقدری استرس صرف کرده بود که حتی نمیدونست چجوری باید با این وضعش سر درسش بره.

شاید نیاز بود کمی به خودش استراحت میداد و بعد شروع به درس خوندن میکرد.
هرچند از نظر خودش که بشدت استرسی و توی درس خوندن هم بشدت وسواس بود،حتی بیرون رفتنش هم شایسته ی تنبیه بود و شاید بکهیون زیادی به خودش سخت می‌گرفت.

•به جای اینکه درس بخونی رفتی بیرون و خوش گذرونی کردی !•

•تو فقط یه نادونی که مستحق صفر گرفتنه !•

•اینکه تو طول ترم هم این درس رو بارها خوندی و حتی قبل از اینکه با چانیول بری بیرون هم یک دور اون رو زدی،چیزی از گناهت کم نمیکنه !•

•بیون بکهیون باید آماده ی دیدن یه صفر گنده توی کارنامه ات باشی .•

بکهیون بی وقفه توی ذهنش،خودش رو اینجوری خطاب قرار داد و طوری روی صورت خودش اخم نشوند و از دیدن آینه،طفره رفت که انگار چه اتفاقی افتاده..
دست خودش نبود؛
بعد از واکنش هایی که بخاطر نمرات متوسطش گرفته بود نمیتونست بکهیون سابق باشه و با خیال راحت شروع به درس خوندن بکنه.

Your EYES🌧️🌑Where stories live. Discover now