Part:37🍪🧸

113 39 6
                                    


:این جوجه ی کیوت کیه؟

دختری که موهاش رو دم اسبی بسته بود و دقیقا داخل نیمکت جلویی چانیول و دریک مینشست،با صدای کیوتی گفت و باعث شد بکهیون همزمان از اینکه مخاطب قرار گرفته معذب بشه،لبخند کوچیکی رو هم تحویل اون دختر بده.
صدای اون دختر زیادی انیمه ای و کیوت بود و همون سری اول باعث شد که بکهیون بخاطر صدای قشنگ اون دختر،از صدای خودش شرمنده بشه...
هرچند باید یادآوری میکرد که خودش یه پسر بود و اون آدم یه دختر !

+:سلام بیون بکهیون هستم
دوست چانیول

بکهیون با ادبی که بنظر برای اون جمعیت عجیب بنظر میرسید،زمزمه آشکاری کرد و باعث شد اون دختر یکی از ابروهاشو بالا بده و دستی به موهای بلندش که به شکل زیبایی بسته شده بودن، بکشه‌.

یه جورایی.....بک احساس خجالت میکرد.
اون دختر با صدای قشنگ و چهره ای که به لطف ماسک پوشونده شده بود،زیادی زیبا بنظر می‌رسید و اینکه بقیه بچه ها توی همون چند دقیقه سعی کرده بودن که ماسکش رو پایین بدن اما اون دختر نذاشته بود،نشون میداد که آدمیه که اعتماد به نفس پایینی داره؛درست مثل بکهیون.

هرچند اعتماد به نفس اون دخترِ صدا قشنگ به قدری پایین بود که دختر حاضر شده بود چهره اش رو پشت اون پرده ی سیاه و خفه کننده پوشش بده و حقیقتا بکهیون بخاطر اینکه انقدر با اعتماد به نفس چهره اش رو جلوی دید مردم قرار داده بود،کمی خجالت کشید.
شاید خجالتی که کشید،بیشتر از کمی بود ؛
چون باعث شد سرخی گونه هاش چند درجه بیشتر بشه و البته پاهاش با حالت استرسی ای پشت سرش شروع به وول خوردن بکنن و البته که چانیول مثل همیشه متوجه ی حالت استرسیش شد.

جوری که چانیول دستش رو محکم گرفت و اون رو به طرف خودش کشید،باعث شد بک تعادلش رو از دست بده و با صدای جیغ خفه ای،توی بغل پسر کنارش که پاهاش رو زیادی از هم باز کرده بود و نیشش هم به مقدار زیادی باز بود بشینه.
اینکه باسنش دقیقا نزدیک رون های چانیول قرار گرفته بود چیز خوبی بود؟
البته که نه.
حداقل نه برای بکهیونی که گونه های بیش از حد سرخ شده اش و جوری که نگاهش رو پایین می‌گرفت حتی بدتر از قبل جلوه گر شد.

+:داری چه غلطی میکنی عزیزم؟
میخوای همین اول سال بدبختمون کنی؟

_:بچه های ما به این چیزها اهمیت نمیدن کوچولو ؛نیازی نیست که نگران باشی

بکهیون زمزمه کنان،درحالی که نزدیک گوش قرمز شده ی پسر بزرگتر شده بود گفت و چانیول هم با همون صدای زمزمه وار و آروم جواب بک رو داد و از دیدن طوری که بک با چشم های گشاد و گونه های کاملا سرخ به یکی از همکلاسی های گنده اش که درحال بوسیدن یکی دیگه از پسر های کوچولو و باتم کلاس بود،ریز ریز خندید.

پهلوهای کوچولو و نرم بکهیون رو با دست های قویش کمی فشرد و لب هاش رو به گوش پسر کوچیکتر چسبوند.
صدای نفس های چانیول که به گردنش برخورد میکردن و باعث میشدن تن بکهیون مورمور بشه،به قدری نزدیک بودن و حس عجیبی به بک میدادن که پسر کوچیکتر فقط معصومانه منتظر حرکت بعدی چانیول بود.

Your EYES🌧️🌑Where stories live. Discover now