بی‌حسی

157 54 44
                                    

پرسیدی: «جیمین؟ غذا خوردی؟»

گفتم: «نه، میل ندارم.» و نمایشنامه رو به صورتم نزدیک‌تر کردم تا دیالوگ‌های اجرای فردا رو تمرین کنم.

پرسیدی: «ولی امروز غذای زیادی نخوردی عزیزم.»

«خوبم، گرسنم نیست.»

غلت زدم. بهت پشت کردم تا روی دِلّا تمرکز کنم. که بهش تبدیل بشم.

تخت جیرجیر کرد. بلند شدی. راه رفتی. ازم دور شدی و من از تنهاییم استفاده کردم تا نمایشنامه رو دقیق‌تر مرور کنم.

هرچند، یکم بعد با بوی غذایی که زیر بینیم پیچید، پاک از تمرینم بیرون کشیده شدم. تو با یه سینی نودل و گوشت جلوم ایستاده بودی. چشمای خسته‌ت از پشت عینک نگاهم می‌کردن و لبت با تنبلی کش اومده بود: «بسه! بیا یه چیزی بخوریم...»

«جون...» ماتم برده بود. با اون شونه‌هایی که از خستگی کار افتاده بودن، اونم بعد از روز شلوغی که نتونسته بودی یه جا بند بشی، رفته بودی و برای من غذا آماده کرده بودی؟

کاسه رو توی دستام گذاشتی و چاپستیکا رو لای انگشت گرفتی: «زودباش تا سرد نشده.»

«من که بهت گفتم سیرم.» به رشته‌های داغ و بلندی نگاه کردم که بخارشون روی مژه‌هام مینشست.

«صدای معده‌ت چیز دیگه‌ای میگفت بیبی.» به جاخوردنم خندیدی و اولین رشته‌ها رو از روی چاپستیکت هوف کشیدی.

«بخور به انرژی نیاز داری.»

«سیرم.»

این بار تو جا خوردی. نودل رو دست‌نخورده پایین گذاشتم: «باید‌ روی دلّا تمرکز کنم.»

«جیمین، عزیزم...»
آزرده‌ت کرده بودم. گفتی: «غذا خوردن جلوی تمرکزت رو نمی‌گیره.»

برگه‌ها رو سفت‌تر گرفتم، چرخیدم تا بهت پشت کنم. این بار دلخوریت حتی از صدات هم شنیده میشد: «فکر کردی حواسم نیست؟ عمدا به خودت گرسنگی میدی.»

«لازمه.»

«چرا؟» کاسه‌ت رو پایین آوردی. لب شورت رو لیسیدی: «چرا لازمه برای تبدیل شدن به دلّا، به جیمین من آسیب بزنی؟»

«چون این کارِ ماست...» ندیدم لبه‌ی کاغذ چطور وحشیانه دستم رو خراش داد.

«نه جیمین، آسیب زدن کار ما نیست‌. نشون دادن کار ماست. نمایش!»

«برای یه نمایشِ غنی و موفق، باید یه چیزایی رو فدا کرد. خودتو ببین. از خستگی چیزی نمونده غش کنی، اما نشستی این جا و با من بحث میکنی‌. نامجون، من به روش خودم نقشمو میسازم. من بازیگرم و تو کارگردانی. خب؟ تو نمی‌تونی بهم بگی از چه راهی کاراکترت رو جون ببخشم، انتخاب اون با منه. تو فقط باید نتیجه‌ی نهایی رو تحویل بگیری و بگی ازش‌ راضی هستی یا نه.»

CarryYou | Nammin | CompletedWhere stories live. Discover now