part6

11 3 6
                                    

عصر بود..
مریم،به سراغ یه وکیل رفته بود..
یه وکیل با تجربه ی منطقی..
که اتفاقا اون هم مثل مریم یه مادر بود!
و مریم هم برای گرفتن طلاق از سینا به اینجا اومده بود..
صورت مریم رو انالیز کرد و رو بهش قاطعانه پرسید:«شوهرت همچین کاری با صورتت کرده؟!»
صورت مریم کمی کبود شده بود..
و سرش رو بسته بود..
و کمی هم زخم شده بود..
مریم،رو به وکیل قاطعانه با کمی مکث گفت:«اره!»
وکیل،نفسی عمیق کشید و نگاهشو از مریم گرفت..

سپس بعد مکث کوتاهی باز نگاهشو بهش داد و گفت:«فردا برو دادگاه..منم به عنوان وکیلت میام،تموم ضوابط و مدارکی که هست از اسیب هایی که بهت رسونده رو به قاضی بگو..خداروشکر کبودی های روی صورتت هم به عنوان مدرک حساب میشه،اگه دخترت هم ببری صد در صد طلاقت رو ازش میگیرن»
مریم،رو بهش خیره موند..
وکیل،ادامه داد:«فقط میمونه نفقه و مهریه..خوب تو برای ادامه ی زندگیت بدون شوهرت و با وجود یه بچه ی کوچیک نیاز داری از یه جا خرجتو دربیاری..نفقه به نظرم لازمت میشه،اگه دوست داشتی مهریه هم میتونی ازش بگیری..ولی اینطوری ممکنه طلاقت یکم به تعویق بیفته»
مریم،رو بهش قاطعانه و سریع گفت:«نفقه و مهریه نمیخوام..دخل و خرج زندگیمون با خودمه»

وکیل،رو بهش قاطعانه ادامه داد:«خوب هرجور میلته..و اینکه اگه بری از نظر من یه جای دورتر از جایی که الان زندگی میکنی بهتره،چون اگه دور باشه دستش بهتون نمیرسه و اسیبی هم ازش بهتون نمیرسه..صرفا یه خونه ی دیگه یه محله ی دیگه که زیاد هم خرجی براتون نداشته باشه..یه جایی که پیدا کردنتون براش سخت باشه»
مریم،نفسی عمیق کشید و رو بهش قاطعانه گفت:«میخوام برم خارج..یه مقدار پول برای روز مبادا پس انداز کردم..دور از چشم شوهرم،با استفاده از اونا میتونم مهاجرت کنم»
وکیل،رو بهش قاطعانه ادامه داد:«خیلی هم عالی..میبینم که خودت فکر همه جاشو کردی..به هرحال،من هستم..من از این لحظه به بعد وکیل رسمی و قانونی توعم و هرلحظه بخوای کنارت هستم برای کمک بهت»

مریم،رو بهش لبخند ریزی زد و در فکر فرو رفت..
وکیل،دستشو برای دلگرمی روی دست هاش گذاشت و بهش لبخند زد..








سلام سلام..
ووت کامنت فراموش نشه🦋✨

18yearsmemmoriseWhere stories live. Discover now