ch20. Double date

5.6K 875 810
                                    

Boy's outfits ⬆️
؛

درود به مخاطبان خاص پسند و خوش سلیقه این کتاب 😏😎 یکمی حرف میزنم و بعدش میریم سراغ داستان.

اولا،
مرسی بابت 1k :)

هر چند خیلی طول کشید :(

من که میدونم این داستان تازه ده سال بعد از مرگم کشف میشه و قدرشو میدونید 😆

دوما،
چند نفر بابت سد اندینگ بودن داستان پرسیدن.
جواب دادن به این سوال داستانو اسپویل میکنه و واقعا از کیفیت و هیجانش کم میکنه، ولی از اونجایی که خودم فیلم یا کتابی که بدونم سد اندینگه اصلا شروعش نمیکنم، همینجا میگم سد اندینگ نیست و من کلا پایان غم انگیز رو قبول ندارم. اینقدر همه ی دنیا رو بدی و کثافت گرفته که میخوام حداقل وقتی جهانی رو تو ذهن خودم پرورش میدم، همه چیز توش به خوبی تموم شه:)

سوما اینکه،
ببخشید طول کشید❤

__________________________




کنار لیام تو ماشین اسپورتش نشست و با اکراه کمربندشو بست.
"اون قیافه رو به خودت نگیر تومو"
لیام‌بعد از اینکه ماشینو روشن گرد گفت و لویی یا بد خلقی چشماشو براش چرخوند

"تو میدونی رابطه بین منو هری چجوریه چرا باید از اول منو تو این موقعیت میزاشتی؟"

"تو میتونستی قبول نکنی"

"بخاطر هری قبول کردم"

"دقیقا پس دهن تو ببند و غر غراتو برای خودت نگه دار."
لیام قاطعانه گفت و لویی ساکت شد و به رو به روش نگاه کرد

قرارشون برای نهار بود چون زین و هری شب باید کار میکردن. لیام تو بهترین رستوران شهر برای خودشون جا رزرو کرده بود.
اون متوجه شده بود توی چند روز گذشته یه چیزی راجع به زین درست نیست. به پیاماش جواب نمیداد و هر موقع هم تلفنی باهاش حرف میزد صداش گرفته و ناراحت بود و اکثرا هم جواب تلفناش رو نمیداد. لیام واقعا این رابطه رو میخواست و رفتارای زین اون رو بدگمان میکرد و به این نتیجه میرسوند که زین داره چیزی رو ازش پنهان میکنه.
اما جدای از همه اینا در حال حاضر براش خیلی مهم بود که امروز واقعا به زین خوش بگذره برای همین هم از لویی درخواست دبل دیت کرد فکر کرد اگه دوست صمیمی زین هم همراهشون باشه به زین بیشتر خوش بگذره.

بعد از حدود ده دقیقه که در سکوت سپری شده بود لیام یهو پرسید
"تو تا حالا به زین و هری فکر کردی؟"

"به چه چیزی راجع به زین و هری"
لویی بی تفاوت گفت

"به اینکه مثلا...همدیگرو لمس کنن"
لیام سعی کرد با لحن نرمالی حرف بزنه
لویی سرشو چرخوند و سوالی بهش نگاه کرد.

"یا مثلا وقتی یکی شون تازه از حموم بیرون اومده اون یکی تازه سر برسه و اتفاقی اونو بدون لباس ببینه"
لویی روحشم خبر نداشت این مکالمه دقیقا قراره به کجا کشیده بشه و از شدت گیجی ابروهاش تو هم فرو رفته بود.

You're my masterpiece [L.s].[completed]Where stories live. Discover now