•-صدای طبل و شیپور نه تنها کل قصر بلکه کل شهر رو فرا گرفته بود.میون خنده ها و رقص های مردم راه میرفتو به صدای نا هماهنگ مردم و موسیقی نواختن گوش میداد که صدای پدرش از بالای سکوی شاهی که فاصله ی کمی باهاش داشت توجهشو جلب کرد .
_به مناسبت تولد پسر ارشدم امروز نه بلکه کل هفته هر شب جشن و پایکوبی داریم و روز اصلی تولد که فرداست شراب و غذای مفصل برای کل شهر در نظر گرفته ام .
با صدای جیغ و شادی مردم گوشاشو گرفتو سریع از اونجا دور شد.
_ یعنی مردم کشورمون انقد بدبختن که با یک شب غذای مجانی خر میشن . هه
راهشو گرفت و بی توجه به مردمی که در اثر رقص خیلی محکم بهش میخوردن به سمت قصر رفت .
(قصر)
_ سرورم این همه وقت کجا بودین ملکه کل قصر رو دنبالتون گشتن . میخواستن شما هم توی جشن حضور داشته باشید.
_مهم اینه که الان اینجام. موضوع چیه؟
_خب اگه عصبانیت اینکه شما توی جشن نبودین رو فاکتور بگیریم گفتن که یه موضوعیه که باید با شما در میون بزارن.
_ که اینطور . الان کجان ؟
_توی باغ سلطنتی .
_باشه خودم میرم .
به سمت باغ قصر حرکت کردو مادرشو که با اون لباس های پر زرق و برق اشرافی جواهرای آویزون از سر و گوشش رو که با بقیه ی زنای اشرافی حرف میزد و میخندید رو دید .
_مادر
با این حرفش توجه همه رو به خودش جلب کرد . و میدونست که همه ی اون زنا دارن با چشماشون درواقع اون رو میخورن .
_ اه تهیونگ عزیزم من همه جارو دنبالت گشتم پسرم خبری برات داشتم .
_ میدونید ملکه که من وقتم همیشه پره و وقت برای جشن ندارم . اگه میشه کارتون رو بگید.
با این حرفش اخمای ملکه رفت تو هم .
_شاهزاده ازتون میخوام که همین الان با من بیاین.
و رو به زنای اشرافی کرد و گفت .
_ عذر من رو بپذیرید موضوعی رو باید با شاهزاده در میون بزارم . شما به ضیافت برسید .
میدونست که این حرکات ملکه نشون دهنده ی این بود که میخواد حرف های تکراری رو بهش بکوبونه یا به قول خودش بهش گوشزد کنه.
پشت سر مادرش راه میرفتو منتظر حرکت بعدیه مادرش بود .
وارد اتاق شدن .
_همگی برید بیرون.
و با اشاره ملکه همه ی ندیمه ها از اتاق ملکه بیرون رفتن.
YOU ARE READING
OUR EPIC LOVE
Historical Fictionخب داستان عاشقانه ،اسمات و تاریخیه . اینکه توی اون قصر جانگکوک و تهیونگ از بچگی عاشق هم بودن و خب نگیم از کارایی که توی بچگی انجام دادن . . . . بعد از چند سال همیدگه رو میبین و دوباره عاشق هم میشن ولی .... . . . _ شاهزاده خواهش میکنم بس کنید . ولی...