Pt3

3.8K 558 144
                                    



•- عشق اون چیزیه که بخاطرش بجنگی ، عشق اون چیزیه که بخاطرش اون چیزیه که تا آخر عمر بهش وفادار باشی .

مهم نیست چند سالمون بود ، مهم نیست چقد کم بود ولی همه چیز از یه جایی شروع میشه –

مهم نیست خودمون ازش خبر نداشتیم ، مهم این بود که احساسش میکردیم .

مهم نیست که از یک شروع شد ولی به صد میرسونیمش

قرار نیست رویامون اون باشه که سرنوشتمون مثل بقیه عاشق معشوقا باشه .

چون ما قراره داستان خودمون رو بسازیم .









•- آخرای شب قرار بود برسه ، قرار بود ببینمش بعد از این همه سال، قرار بود چشمای قشنگش رو ببینم .

ولی چی با نامزدش یه نامزد مسخره که معلوم نیست واقعا با جانگکوک چیکار داره !

جانگکوکم .. کوکسی جونم .. خواهش میکنم ...... من خیلی میخوامت با تمام وجودم .

واقعا نمیدونم چطور ولی حس میکنم داری نزدیک میشی.

چونکه این قلب لعنتی هر لحضه تند تر توی این سینه ی خرابم میکوبه .

الان اینجا ایستادم روی این پل این پلی که ... یادته چقد باهاش خاطره داشتیم.

یادته یبار باهم پریدیم این پایین توی آب ، یادته ،،،!

یادته که ...

_سرورم

با صدای لوپه از افکار کهنه و دلتنگ کنندش بیرون اومد .

_چیه؟

_ اون ارابه ی قهوه اییی که نقش و نگاره های سلطنتی داره رو مبینید که داره به سمت قصر میاد؟

_اره میبینم چطور مگه ؟

_اون ارابه ی شاهزاده جانگکوک و ولیعهد هنده .

_چی؟؟ خودشونن دارن میان ؟ از کجا فهمیدی ؟ بگو دیگه ..

_ اه .. سرورم از شکل و شمایل کالسکه معلومه .

تپش های قلبش هر ثانیه به ثانیه تند ترمیشدن.

یعنی قراره ببینمش ، خدایا چرا حس میکنم قلبم داره از جاش میکنه ؟

اون دیگه کیه داره میره سمت ارابه ؟

شاهزاده جینه !

صب کن الان نباید همه ی خانوادش اینجا باشن ؟

چرا فقط اون اینجاست ؟

یعنی به همون مسئله بر میگرده ؟

حالا ارابه ایستاده !

چرا پیاده نمیشن ؟

خدای من الان میمیرم



(جین )



OUR EPIC LOVE Where stories live. Discover now