10

2.3K 386 317
                                    

هفته‌ها گذشت و علاقه ی من نسبت به یونگی بیشتر و غیرقابل کنترل شد. اونقدر غیرقابل کنترل که مطمئن بودم یونگی از احساسات من نسبت به خودش کاملاً خبر داره.

بعد از اون روز رابطمون خیلی نزدیک شد. چندین بار رفتیم سینما، کتابخونه و حتی اون کافه‌ی مذکور که پاتوق همیشگیِ یونگی بود.

این پسر بیش از حد دوست داشتنیه و باعث میشه از خود بیخود شم‌. همین سه روز پیش بود که برای بار پنجم نزدیک بود ببوسمش!

با هم رفته بودیم کتابخونه تا من درس بخونم و اون روی داستان کوتاهش کار کنه.
اما مگه میشه با دوست درس خوند؟!

مثل همیشه نمک می‌پروندم و یونگی با صدای کنترل شده‌ای میخندید.

یهو غرق خندش شدم. اون خنده‌ی لثه‌ایش که هوش و حواس هر کسی رو میپرونه.

وقتی نگاه خیره‌ام رو دید به خندش خاتمه داد و متقابلاً زل زد تو چشم‌هام.

نگاهم بین چشم هاش و لب هاش در حال رفت و آمد بود. خودم رو سمتش کشیدم تا لب های صورتی و باریکش رو ببوسم که سرش رو انداخت پایین و با کف دست صورتم رو به عقب هول داد‌.

طاق باز روی تختم خوابیده بودم و به اتفاقات اخیر فکر میکردم که زنگ خونمون به صدا در اومد.

از طرز زنگ زدنش میتونستم بفهمم کی پشت دره. تهیونگ هر وقت زنگ رو فشار میده دیگه ولش نمیکنه تا زمانی که یکی در رو باز کنه.

طبق معمول مامانم با داد و بیداد در رو باز کرد:«کیم تهیونگ تو آخر این زنگ لعنتی رو میسوزونی!»

تهیونگ که انگار غرغرای مامانم رو نشنیده باشه، گفت:«سلام خانم جانگ،‌ هوسوک هیونگ خونست؟»

مامان آهی کشید و گفت:«تو اتاقشه.»

-«خیلی ممنون.»

چند ثانیه بعد در با شدت باز و به دیوار کوبیده شد:«سلام هیونگ!»

تو جام نشستم و جواب سلامش رو دادم.

در رو پشت سرش بست و اومد سمتم:«اومدم پورن ببینیم.»

-«یااا!!»

-«قول دادی!»

-«چه اصراری داری پورن ببینیم؟»

کنارم روی تخت نشست و گفت:«آخه خیلی بچه مثبتی!میخوام یکم آدمت کنم.»

دستم رو بردم بالا و پس کلش فرود آوردم:«ته، تو واقعاً فکر کردی من پورن نمیبینم؟»

جای ضربه‌ای ک به سرش زدم رو ماساژ داد و ناله کرد:«یاا دردم اومد.»

-«تهیونگ من تو لپ تاپم یه فایل فقط واسه فیلمای پورن درست کردم.»

تهیونگ با چشم های گرد برگشت سمتم و گفت:«دروغ میگی؟!!»

-«بیا بهت نشون بدم.»

از جام بلند شدم، به سمت لپ تاپم که روی میز بود رفتم و روشنش کردم.

-«ایناهاش.»

تهیونگ سرش رو تو مانیتور فرو کرد و داد زد:«پسرررررر!!اینا خیلی زیادن.»

با غرور دست هام رو به کمرم زدم و سر تکون دادم:«آره زیادن.»

لبخند مکعبیش رو از سر ذوق تحویلم داد:«هیونگ چرا هیچ وقت نگفتی که انقدر منحرفی؟»

-«آخه نپرسیدی.»

پرید بغلم و محکم به پشتم ضربه زد:«منو باش فک میکردم چه هیونگ پاستوریزه ای دارم. بیا همین الان همشو ببینیم.»

چشمام گرد شد.

هیی!من اینا رو بهش نشون دادم که دست از سرم بر داره!وضعیت بدتر شد که!

خواستم مخالفت کنم که از تو بغلم اومد بیرون و دستش رو به معنای ایست جلوی صورتم گرفت:«هیچ بهانه ای قبول نمیکنم.»

و پشت میز نشست و رو یکی از ویدیو ها کلیک کرد.

-«تهیــ…»

قبل از اینکه بتونم اسمش رو کامل به زبون بیارم، صدای بوسه‌های صدا داره دو مرد توی اتاق طنین انداخت.

-«...ــونگ.»

تهیونگ یه تای ابروش رو بالا داد:«اینا که جفتشون مَردن!»

موهاش رو با حرص کشیدم و گفتم:«من گیم؛انتظار داری با پورن هایی که تو میبینی ارضا شم؟»

تهیونگ چند ثانیه تو سکوت بهم خیره شد، بعد شونه‌ای بالا انداخت و با بیخیالی گفت:«مهم نیست،بیا نگاه کنیم.»

با ناباوری به تهیونگ که از پشت میز بلند میشد خیره شدم.

لپ تاپ رو گرفت و رفت روی تخت بساطش رو پهن کرد.

مثل اینکه هیچ رقمه نمیشه پیچوندش!

آهی از سر نا امیدی کشیدم و سمت در اتاقم رفتم و قفلش کردم.

تهیونگ بدون اینکه نگاهش رو از مانیتور برداره کمی جا به جا شد تا برای من جا باز شه.

کنارش روی تخت نشستم.

خم شدم و از روی میز عسلی کنار تختم هندزفریم رو برداشتم، به لپ تاپ وصل کردم و یکی از گوشی هاش رو به تهیونگ دادم.

به این پسر باشه که مامانم میفهمه داریم چه غلطی میکنیم!

نگاهم رو به صفحه ی لپ تاپ که بینمون بود دوختم و همزمان با تهیونگ دستمون رو توی شلوارمون فرو کردیم!

عضوم رو بین انگشتهام گرفتم و فشار دادم.

وقت خود ارضاییه!

Blue y'all♡

I'M GUILTY || SOPEWhere stories live. Discover now