11

2.4K 382 337
                                    

-عاح ددی~

-یو‌‌..یونگی؟!

-ددی منو به فاک بده~

و بدن برهنش رو به بدنم کشید: عااح هوسوکاا!!

سعی کردم از خودم فاصلش بدم اما تعادلم بهم خورد و افتادم روش و اون بین من و تخت قرار گرفت.

زبونش رو زیر گلوم کشید و ناله کرد: خیلی میخوامت...

با وحشت چشم هام رو باز کردم و تو جام نشستم.

این چه کوفتی بود؟

بدنم خیس از عرق بود و نفس هام به شمارش افتاده بودند.

دیدن یونگی توی اون حالت، اغوا کننده‌ترین چیزی بود که هر کسی میتوسنت تو خواب ببینه.

یه کابوس شیرین!

پتو رو از روم کنار زدم و به برجستگی شلوارم خیره شدم.

اه لعنتی!!همش تقصیر تهیونگه! اگه نمیومد و صبحم رو با فیلم پورن خراب نمیکرد الان خواب بعد از ظهرم انقدر شهوانی نبود!

دستم رو توی شلوارم کردم، عضوم رو توی دستم گرفتم و شروع کردم به حرکت دادن.

لبم رو گاز گرفتم تا صدای ناله هام بلند نشه و خانوادم رو باخبر کنه.

چشم هام رو بستم و سعی کردم جای فکر کردن به اون خواب به یه فیلم پورن فکر کنم تا عامل ارضا شدنم یونگی نباشه، اما مگه میشد؟! مدام اون خواب تو ذهنم تکرار میشد.

این افتضاحه!

بی اراده دهنم برای ناله کردن باز شد اما قبل از اینکه صدایی ازش خارج شه، زنگ در خونه به صدا در اومد.

چشمم رو با حرص روی هم فشردم. خواستم به کارم ادامه بدم اما متوجه سکوت عجیب خونه شدم. سکوتی که فقط در نبود مادر و پدرم قادر به تجربش بودم.

وقتی زنگ در برای بار دوم و طولانی‌تر از قبل به صدا در اومد، توی جام پریدم و دستم رو از توی شلوارم در آوردم.

با سرعت از روی تختم بلند شدم و به سمت در دوئیدم. قبل از باز کردن در، شلوارم رو کمی جلو کشیدم تا برآمدگیش زیاد مشخص نباشه.

در رو باز کردم و با دیدن یونگی کمرم یخ کرد و سرعت ضربان قلبم بالا رفت.

یونگی که داشت به سمت آسانسور میرفت،‌ با باز شدن در برگشت و لبخند زد:«سلام...دیگه داشتم میرفتم، فکر کردم خونه نیستی.»

لبخند زورکی ای زدم و گفتم:«آ...را..راستش خواب ب.بودم.»

-«پس بد موقع مزاحم شدم.»

تندی گفتم:«نه نه اصلاً.»

نبض رو روی عضوم حس میکردم. احساس میکردم هر لحظه ممکنه پوستش پاره شه.

I'M GUILTY || SOPEWhere stories live. Discover now