17

2K 335 80
                                    

دلم نمیخواد توی خاطراتم، روزهای سخت زندگیم رو ثبت کنم که سالها بعد با مرورشون احساس افسردگی بهم دست بده. بنابراین از روی تمام گریه‌ها و دلتنگی‌هام جهشی میزنم به روند زندگی جدیدم به همراه دوست‌پسرم، مین یونگی...

هر روز صبح در حالی که یه دست من توی حلق یونگی و یه پای اون توی کلیه‌ی منه از خواب بیدار میشیم. بوسه‌ی صبح بخیر؟ البته که نه! سر صبح دهن جفتمون بوی سگ مرده میده، پس بوسه رو برای بعد مسواک و صبحونه نگه میداریم.

بعد از بیدار شدن تا دستشویی کورس می‌گذاریم اما اکثراً آقای مین قبلِ ما توالت رو شکوفه بارون میکنه؛ به همین خاطر مسواک‌هامون رو بر برمیداریم، به هرهر و کرکر هاش بی توجهی میکنیم و توی حموم مسواک میزنیم.

روزهای زوج آماده کردن صبحانه با منه، و روزای فرد با یونگی. آقای مین هم یه حالی بهمون میده و جمعه‌ها املت سوخته میگذاره تو کاسمون. اما هرجوری که باشه، خوردنش میون جمع سه‌ نفرمون خیلی میچسبه.

گاهی احساس غربت و ناراحتی بهم دست میده، اما آقای مین همیشه حواسش بهم هست. اون واقعاً مرد مهربون و خوش قلبیه. روز اولی که وارد خونه‌ی مین شدم، هیچ وقت احتمال نمیدادم که پدرِ یونگی با گرمی ازم استقبال کنه، در آغوشم بگیره و بگه:"جانگ هوسوک. تو هدیه‌ای هستی از طرف همسرم. به خونه‌ی خودت خوش اومدی!"

صبحانه که تموم میشه، آقای مین کرواتش رو میبنده و میره سرکار. و اون موقعست که من با خیالت راحت یونگی رو می‌چلونم!

با هم میریم مدرسه. توی مدرسه کل روزمون رو یا مشغول درس خوندنیم، یا با تهیونگ‌ و نامجون پرسه میزنیم.

بعد از مدرسه یونگی رو تا خونه میرسونم و خودم میرم سرکار. به هر حال من هم یه دانش آموزم و خرج و مخارج خودم رو دارم.

حتما از خودتون میپرسید:"این که عرضه‌ی هیچ کاری جز درس خوندن و لاس زدن نداشت، چی شد کار پیدا کرد؟"

وقتشه به قدرت لاس زدن ایمان بیارید!

روابط اجتماعی خوب و توانایی بی‌نظیرم در لاس زدن، باعث شد بتونم توی یه فروشگاه لباس زنانه کار پیدا کنم.

با تعریف کردن از اندام و زیباییِ مشتری‌ها و اندکی بازارگرمی، توی کمتر از یک هفته نه تنها جام رو توی فروشگاه محکم کردم، بلکه حسابی تو فروش اجناس موفق بودم.
صاحب کارم حسابی ازم راضیه و بهم حقوق بیشتری نسبت به اون مبلغی که توی قرارداد ذکر شده، میده.

وقتی خسته و کوفته به خونه برمیگردم، بوی دست‌ پخت یونگی روحم رو تازه میکنه. شام رو سه نفری میخوریم و بعد از اینکه ظرف ها رو میشورم، به اتاق مشترکمون میریم و درس میخونیم. اگه جونی توی تنمون مونده بود، سکس میکنیم و اگه برای اینکار خسته باشیم، به یک بوسه بسنده میکنیم.

I'M GUILTY || SOPEWhere stories live. Discover now