part 5

359 65 3
                                    

جونگکوک :
احساس تیزی خاصی تو گردنم کردم مثل مثل ... مغزم لحظه ای هنگ کرد ... فقط یه کلمه تو ذهنم رژه میرفت خونآشام ...
بدنم قفل شده بوود که ناگهانی برگشتم و با ساق دستم کوبیدم تو سینه ی اون ، اون ... نمیدونستم اسمشو چی بزارم فقط میدونم با قدرتی که من از ترس تو تنم جمع شده بود به شکلی کوبوندمش تو دیوار که احساس کردم مهره های کمرش خورد شدن...             کوبیده شد تو درخت پشت سرش و محکم خورد زمین رو دست و پاهاش چهاردست و پا وایساده بودو و با دستایی که از درد می لرزیدن و با صدایی که توش درد و احساس میکرد
پرسید :
تو ...تـ تو چی هستی ؟
و افتاد ...
هنگ کرده بودم و از شوک نمیتونستم تکون بخورم اتفاقی که افتاد رو اصلا نمیتونستم هضم کنم فقط طبق تحقیقاتم احساس کردم که نیاز به خون داره ... بطری آبجویی که باهام بودو در اوردم و کوبونمدش به دیوار و با لبه ی تیزش وسط دستمو یه خراش عمیق دادم و دوئیدم سمت جسم بی جونش و دهنش رو باز کردم و اروم خون تو دستمو ریختم تو دهنش کم کم با مزه کردنش به هوش اومد و با دادی که زد احساس کردم هنوز کمرش درد میکنه ولی دندوناشو تو دستم فرو بردو وخون بیشتری خورد و اروم کامل هوشیاریشو بدست اورد کف دستم رو لیسی زد و در کمال تعجب دیدم که خون دستم بند اومد و زخمش بسته شد !!! مگه اون خونآشام نبود پس چرا این اتفاق افتاد ؟! این امکان نداره در ویژگی خوناشام ها بزاق شفابخشی وجود نداره... من واقعا هنگ کرده بودم نشست سر جاش از به هوش امدنش ترسیدم و همونطور نشسته عقب عقب رفتم و چسبیدم به درخت پشت سرم و پاهامو تو شکمم جمع کردم و زل زدم به قیافهی اشنای اون پسر ... اون همون پسری بود که پیش جیمین دیدمش . یعنی دوست جیمینه ؟ عزمم رو جزم کردم و با شجاعتی که نمیدونم از کجا اومده بود گفتم
- دوست جیمینی ؟ اونروز پیشش بودی ! تو چی هستی ؟
+ تو چی هستی ؟
سوالی بود که باهم پرسیدیم . از سوالش شوکه شدم و با صدایی که کم کم اوج میگرف و بغضش بیشتر میشد گفتم...
- اینو من باید از تو بپرسم ... منی که معلوم نبود قراره از زیر دست یه خوناشامی که انگار تازه تبدیل شده و با شهوت خونمو میمکه زنده بیرون میام یا نه ! ... اینو من باید بپرسم که (دستام و بالا اوردم و داد زدم) معلوم نیست چقدر ترسیدم که بعد 3 سال دارم دوباره از ترس میلرزم (داد زدم) اون منم که باید از حیوونی مث تو بترسم ... منی که خونوادمو امثال تو کشتن
شوکه شده بود و اشک مزاحمی که روی صورتم بود که با پشت دستم پاک کردم با بغض به صورت بی نقص ولی هزارتوش نگاه میکردم. یهو به خودش اومد و گفت و با نیشخند گفت :
+ من ؟؟؟ تو باید از من بترسی؟؟؟ چرا باید از منی بترسی که با ضربه ای که پرتم کردی استخونام شکستن و منی که سریع درمان میشم باید از ضربت از حال برم ؟؟؟ من باید از تو بپرسم تو چی هستی ؟؟؟ تو حتی زورت از یه خوناشام بیشتره ... من میتونم بوی انواع موجودات شب رو که از تو ساطع میشه بفهمم تو بوی همه موجودات رو میدی از انسان گرفته تا خوناشام سیاه ... تو حتی میتونم بگم هم اندازه ی یک گرگینه زور داشتی و در ضمن بوی تنت منو وسوسه کرد وگرنه اونقدری سن دارم که بوی یک انسان عادی وسوسم نکنه جئون جونگکوک (با تمسخر گفت و بلند شک و زیرلب هوسناک گفت) حتی طعم خونتم دیوونه کنندس
- اولا فقط بخاطر زنده موندنت بهت خون دادم و اینکه من یک انسان عادیم هر چیزیم که دربارتون میدونم فق مال یه دفترچه قدیمی از پدرمه که پس از مرگ مادرم دربارتون تحقیق کرده
+ چطور ممکنه انسان عادی باشی؟؟؟ جیمین تبدیلت کرده ؟
- من تبدیل نشدممم ... من یک انسان عادیم اینو تو مخ پوکت فرو کن (با خشم گفتم)... (باا تعجب بقیه حرفشو تحلیل کردم) واسا ببینم...جیمینم خونآشامه ؟؟؟؟
+ میتونیم بریم پیش جیمین و بپرسیم تو تبدیل شدی یا نه ؟!
- نه من نمیام (لحنش غمگین شدو گفت)من بد اسیب زدم بهشون
... .. .
تهیونگ :
دیدم بهترین فرصته پس سعی کردم تحریکش کنم و از ترسیدنش از شکستن غرورش اینجا استفاده کنم بنابراین نیشخندی زدم وگفتم
+ هع . بهانه ی خوبی برای نیومدن و اثبات خوناشام نبودنت نیست
سعی کردم طوری بگم که حرفم تاثیرش رو بزاره  و از صورت قرمز شدش میدونستم رو نقطه ی حساسش ، یعنی غرورش دست گزاشتم پس برگشتم و راهم رو سمت کج کردمو گفتم
- تو نمیدونی من و جیمین چی هستیم . وتو به هیچکس نمیگی وگرنه جونت در خطر میوفته و بار بعدی مطمین باش ازدست دوتا خونآشام پیر نمیتونی در بری و اینکه (برگشتم و تو چشاش زل زدم و گفتم) امشب یعنی حدودا 3 ساعت دیگه تو بار شوگا جلوی ستامون باید بگی که واقعا چی هستی ...
و از جلوی چشماش مهو شدم

.... ... .. .
خب خب خب اینم ی پارت دیگه تو همین روز ۸۷۰ کلمه
ینی من خودم حال میکنم با سرعت نوشتن خودم
نگاه کنین اگه دیر به دیر اپ کردم و بگید کمه و فلان میکشمتون چون میبینید که چطور اپ میکنم مقداره اپ بالاعه و در روز شاید دوبار اپ رو انجام بدم ولی شاید مثن دو سه روزی یبار اپ کنم اگه خیلی کار داشته باشم به هفته ای دو بار یا حتی یکبارم میرسهپس از الان میگم غر نزنین چون من دخمل خوبیم ای لاویو همتون خوش بگذره بهتون

I always laugh...Where stories live. Discover now