Part 26

179 40 3
                                    

جونکگوگ:
جیمین با یک هودی و پایین تنه برهنه روی صندلی مبلی تاتو آرتیست لم داده بود و تاتو آرتیست در حال تتو زدن روی استخون لگن و رون شفافش بود. بعضی ها که رد می شدند یک عکس کوچیک یا یک نگاه کوچک به طرح های روی تن جیمین می انداختن اما اصلاً اونجور که شوگا میگفت نبود هم تاتو آرتیست پسره خوبی بود هم کسی اون اطراف این چیزها براش عجیب نبود هر چند رونهای بلوری جیمین مطمئناً یک گی رو مجبور می‌کرد بره تو دستشویی و برای خودش بماله... اینجا کسی تحریک نمی شد برای من هم به دیدن هیونگ چیز عادی بود و حرص خوردن شوگا برای همه واضح بود هر کس دیگه ای هم این رو میفهمید روی صندلی کنار جیمی نشستم و پام رو روی پام انداختم و با قیافه شیطونی رو به چشمای بسته جیمین گفتم
+ نمیخای تاتو های منو ببینی؟
با حرفی که زدم تکون ریزی خورد و با تعجب نگاهم کرد که با اخم تاتو کار مواجه شد اما باز با شک پرسید
- مگه تو تاتو زدی؟ نگو بچه مثبت مون تاتو زده
+ شوخی کردم ولی نظرت چیه طرح هامو انتخاب کردم
- من طرح هاتو انتخاب کنم؟
+ اوپس انتخابشون کردم ببخشید خیلی دوست دارم برام طرح انتخاب کنی فکر کنم بشه
جیمین با قیافه حق به جانب گفت میدونستم چه با حرف بعدیم لبخند روی لباش ماسید و با اخم جایگزین شد
+ اما جیمی میدونی من دوست دارم مثل یه بی بوی تتو های فانتزی و خوشگلم روی استخوان لگنم باشه و ددی شوگا جونم هرس کیس مارک گذاشتن روشون داشته باشه میدونی دلم چی میخواد؟
با خنده گفت : هوم دیگه دلت چی میخاد؟ که گفتی ددی شوگا حرص کیس مارک گذاشتن رو تاتو هام رو داره...؟!
+ آره من دلم میخواد مردم برای دیدنت تو هام حرص بخورند مثل یه بویی لوکس برای حرص دادن ددیم تاتو هام رو بیرون انجام بدم تا بیاد و بگه این بند و بساط را جمع کنم...  عزیز دل هیونگ شوگات داره میمیره میمردی تو اتاق تاتو های دیکت انجام ...
حرفم تموم نشده بود که درد بدی کل تنم را گرفت درد توی کمر و سرم می پیچید و نذاشت بیشتر قیافه خنده دار جیمین رو ببینم اما جاش قیافه برزخی شوگا جلوم بود که جای شادی و شیطنت وحشت رو مهمان روحم کرده بود انگار با چسب به دیوار چسبیده بودم ... چشمهاش کاملاً کهربایی رنگ شده بود و مردمک چشم هاش محو شده بود روبروم دست به سینه ایستاده بود اما انگار یه نفر در حال فشار دادن موچ های دست و پام به دیوار بود...
- خوب داشتی میگفتی ادامه بده...!
خواستم شروع به حرف زدن کنم که انگار دست نامرئی گلوم رو فشار میداد با سرفه های ریز و تنگی نفس با لکنت پرسیدم
- ... چه.. چقدرش... شنی... شنیدی؟
+ تقریبا قبل از اینکه جیمین ادامه ی حرفا رو درباره ددی شوگا بپرسه... فک کنم تقریبا همش...
- شوگ... خ... خفه شدم...
پوکر فیس با اون قیافه ی عجیب و چشمای عجیب ترش بهم زل زده بود که ناچار چشمام و بستم و سریع گفتم
-غ... غلط ک...کردم شوگ...
یکهو تمام فشار از تنم ورداشته شد و چهار زانو رو زمین افتادم و شروع کردم ب سرفه کردن... تازه فهمیدم کل افراد بهمون زل زده بودن با بلند شدن من اونا هم کم کم به کار خودشون مشغول شدن...
آروم بلند شدم و گفتم تخم سگ چقدر زور داری خودتم غلط کردی
شوگا به حالت عادی برگشته بود خندید و گفت دیگه نبینم پشت سر من کص بگیا
- عوضی
جیمین دیگه کارش تموم شد و با گزاشتن یه لایه از کرم ها و یسری دستمال که منی که اولین بارم بود اومده بودم سالن تاتو اسمشون رو نمیدونستم شلوارک گشادش رو پوشید و کنارمون ایستاد
جیمین با خنده بحث رو تموم کرد و منو به زور روی تخت تاتو ارتیست خوابوند تا تاتوم رو بزنم طرحم رو به تاتو ارتیست نشون دادم و به بازی کردن با گوشیم مشغول شدم...
شوگا حوصله این کارا به قول خودش لوس بازی رو نداشت و رفت اما جیمین موند تا مخ تاتو ارتیست و من بیچاره رو بخوره... منم درحالی که بازی میکردم ریلکس داشتم اولین قانون های زندگیم رو برا خودم نقض میکردم...
با تموم شدن تاتو پشت ساق پام جیمین با سرعت بالاش سریع رفت و شلوارک خاکی رنگی برام از لباسای شوگا کش رفت و برام اورد و با هم سمت غذا خوری رفتیم ولی وقتی که خدمتکار طبقه اتاق تهیونگ خونی با ترس خبر زخمی شدن تهیونگ رو رسوند نمیدونیم چطور خودمون رو به در اتاق تهیونگ رسوندیم...
....... ... .. .
750 کلمه
سلام عشقولیا... خیلی دوست دارم بشناسیم همو ولی همین که میدونم میخونین برام کافیه 8 پارت دیگه اماده دارم حتما تو این هفته اپ داریم هنوزم...
دوستتون دارم بای

I always laugh...Where stories live. Discover now