part 4

525 109 3
                                    

جي يون وسط پاهاي جيمين دراز كشيده بود و داشت يه چيزي رو از تو لپ تاپ بهش نشون ميداد.

جي يون:" به نظرت اين تابلو فوق العاده نيست؟"

جيمين سرشو به اسكرين نزديك تر كرد:" احمق شدي؟ اين كجاش فوق العادست؟ هر بچه ي سه ساله اي ميتونه بكشتش"

جي يون مشت محكمي بهش زد كه دلم خنك شد. اما قبل اينكه بتونه حرفي بزنه جيمين لباشو تو دهنش برد و با ولع و پر سروصدا مشغول بوسيدن هم شدن.

به صحنه ي رو به روم چشم غره رفتم.

جين:" ديدي بايد تركيب جيمين و جي يون رو كنار هم ببيني؟"

بهش نگاه كردم و زير لب گفتم:" چندش آورن" و بعد كنارش رو تختم دراز كشيدم.

" ياااا صفحشو به هم زدي!"

با تعجب بهم نگاه كرد:" خيله خب حالااا!" دستمو دراز كردم تا كتابمو بگيرم اما دستشو بالاتر برد.

" كيم سئوك جين. به نفعته حرصمو درنياري"

خنديد:" دوست دارم وحشي ميشي!"

با حرص خودمو روش انداختم اما فايده اي نداشت. جين غلت خورد و از رو تخت پرت شد پايين و من هم به طبعش افتادم روش! چرخيد و جامونو عوض كرد. روم خيمه زده بود، نزديك بود تو اون درياچه هاي شكلات چشماش غرق بشم.

عضوشو به عضوم فشار داد. با صداي بم و عميقش تو صورتم زمزمه كرد:" برام وحشي شو، يونگ"

به سختي آب دهنمو قورت دادم. اين موقعيت، اين حس چيزي نبود كه بشه ازش به راحتي گذشت.

نگاه خيره و تيرش كه داشت قورتم مي داد مي تونست هر آدم مومني رو به گناه بكشه.

اما....

من گي نيستم. هيچ وقت نبودم.

با صداي لرزوني گفتم:" من گي نيستم."

پوزخند زد و دوباره پايين تنشو به عضوم فشار داد. يه جور هيجان غير قابل كنترل بود يا يه جور ترس از شكستن تابو؟!!

" منم گي نيستم اما مي تونم از چشمات ببينم چي رو تو خودت مخفي كردي!"

جيمين داد زد:" هي هي مثل اينكه گي وايب هواي اتاقو پر كرده!"

و خنديد.

جين از روم كنار رفت. بلند شدم و رفتم رو تخت نشستم.

جين:" خفه شو. ما گي نيستيم."

با تعجب بهش نگاه كردم. اما واقعيتشم همين بود.

جيمين از پشت دستاشو دور گردن جين حلقه كرد :" يونگي رو نميدونم اما تو؟... " و نگاه معناداري بهم انداخت و ادامه داد:" يونگيا تو هنوز جينو نميشناسي نه؟"

Slowly kills you Where stories live. Discover now