اولين بار به پيشنهاد نامجون سه نفري نشستن و The dreamers برتولوچي رو ديدن.
نامجون ميگفت يكي از بهترين فيلماي اروتيكيه كه ديده.
اما بعد از اون شب تهيونگ شيفته ي فضاي اين فيلم شده بود.
تهيونگ كل مدت زمان فيلمو تحمل ميكرد تا به دو سه صحنه ي پايانيش برسه. اونجايي كه ايزابل شلنگ گاز رو نزديك بينيش ميگيره و تلاش ميكنه تا گازو نفس بكشه.
به نظر تهيونگ اين صحنه رو حتي اگر هر شب هم تا اخرعمرش ببينه باز تكراري نميشه.
تهيونگ معتقده كه تو همين سكانس ترديد ايزابل به نفس كشيدن اون شلنگ گاز خودش يه شاهكاره. و صد البته حس اون دختر بي شباهت به حس هر روزه ي تهيونگ نيست.
فكر ميكنه تنفس گاز براي خودكشي به مراتب سكسي تر از تصويريه كه جين از سقوط يه پيرمرد هفتاد و چند ساله از برج ايفل ساخته.
اين قاب درست مثل زندگي يه پارادوكس محشر داره.
تو هر روز داري نفس ميكشي اما به همون اندازه هم داري به مرگت نزديك تر ميشي.
تو داري نفس ميكشي اما با هر نفس بخش زيادي از وجودت مي ميره.
تو داري نفس ميكشي و اين نفس از رو اسودگي نيست، از رو اجباره.
تو داري نفس ميكشي چون راه ديگه اي جز اين نداري!
تو داري نفس ميكشي و در عين حال از درون پوست مي ندازي!
تو داري نفس ميكشي و بايد توقعات خونوادتو براورده كني؛
تو داري نفس ميكشي و سخت حواست هست كسي رو نرنجوني؛
تو داري نفس ميكشي و از بودن با نزديك ترين ادمات همچنان إحساس خفگي ميكني؛
تهيونگ با هربار ديدن اين سكانس و اين ترديد و اين صحنه تا ساعتها اشك مي ريخت.
جين رمز اپارتمانو زد و وارد شد.
به طور غريزي مستقيم سمت اتاق تهيونگ رفت.
تهيونگ رو تختش دراز كشيده و صورتشو زير بالشتش مخفي كرده بود.
جين پايين تخت روبه روش زانو زد و با ارامبخش ترين لحن ممكن گفت:" من اينجام ته! من اينجام."
مطمئن بود قرار نيست صدايي از تهيونگ دربياد. پس تو سكوت مشغول نوازش كردن دستاي سردش شد!...
جين معتقد بود اين جذابيت زندگيه كه يه نوزاد متولد شده طي يك پروسه أي تبديل ميشه به يه فرد ميانسال!
البته هنوز با ماهيت وجودي انسان تو اين دنيا مشكل داشت. هنوز نمي تونست كاملا مطمئن باشه كه چرا همه چيز خارج از أراده ي انسان رخ ميده! اما به نظرش زيباترين بخش زندگي همين پروسه ايه كه هر فردي اگه خوش شانس باشه ميتونه تا اخر سپريش كنه و به پيري برسه.
YOU ARE READING
Slowly kills you
Fanfictionيونگي يه پسر ١٧ سالست كه بعد از ماجراهايي كه سال قبل براش افتاده همراه مادرش تصميم ميگيرن تابستون رو تو شهر ديگه اي كنار خواهرش بگذرونن اما آشنايي با پسري كه تو پمپ بنزينه تمام معادلات يونگي روبه هم ميريزه.... #Bts #yoonjin #sin #taejin #namjoon #s...
