Part 13

363 72 2
                                    

غرق تو بوسه هاي سبك و لطيفي بود كه جين به آرومي رو پوست گردنش ميكاشت!

در جواب به حس لذتي كه جين مدام بهش با لمس پوستش تزريق ميكرد ، دستاشو نوازش وار از گردن جين به سمت انتهاي كمرش مي كشيد و از حس گرماي نفس حبس شده ي جين كه با هربار نوازش گردنش رو پوستش رها ميشد احساس رضايت ميكرد.

با كج كردن گردنش وقفه اي تو كاشتن اون بوسه ها ايجاد كرد.

جين با تعجب و بي قراري بهش نگاه كرد.

يونگي پايين موهاشو به آرومي فشرد و لبخند زد.

جين پرسيد:" چيزي شده؟ ناراحتت كردم؟"

يونگي دستاشو دور گردن جين تو هم گره زد.

" نه اصلن. فقط از سكوت متنفرم. باهام حرف بزن"

جين نفسشو با آسودگي رها كرد. سرشو به صورت يونگي نزديك كرد و لباشو مماس با لباي طريف و باريك پسر موبلوند قرار داد و گفت:" مي ترسي؟"

يونگي با مكث چشماشو رو هم فشار داد :" نمي ترسم فقط  برام عجيبه..."

جين لاله ي گوششو بين لباش برد و بعد مك زدن هاي كوتاه و متعدد زير گوشش با شيطنت زمزمه كرد:" فكرشم نمي كردي كه اولين بارت بخواي به فاك بري؟!"

يونگي صورت جينو با دستاش گرفت و مقابل صورت خودش قرار داد.

با اخم گفت:" خفه شو.... امشب قرار نيست كاري كنيم كه بخوام به فاك برم!"

جين ابروهاشو بالا انداخت و پوزخند زد. با طعنه گفت:" اگه بگم ميخوام امشب به فاكم بدي بازم ميگي قرار نيست كاري كنيم؟"

چشماي يونگي برق زد. اگه ميخواست حس اون لحظش رو تو دفترچه خاطراتش توصيف كنه ميتونست بنويسه موجي از جريان برق از زير دلم عبور كرد.

يونگي فقط يك ماه از تولد هيجده سالگيش گذشته بود و الان زير پسري داشت از هيجان و لذت به خودش مي پيچيد كه هيچ فكرشم نمي كرد دوباره بتونه ببينتش مگه اينكه باز مسيرش به همون پمپ بنزين بخوره.

سعي كرد تصوير سه بعدي اين لحظشونو تو ذهنش تجسم كنه.

يه پسر موبلوند و هيجده ساله كه تنها چيزي كه تنشه شلوار گرمكن طوسي رنگشه و يه پسر راك استايل كه به بدترين شكل ممكن جذاب و سكسي به پسر زيرش خيره شده!!!

همه ي اينها براي يونگي به قدري اروتيك محسوب ميشد كه حتي با ديدنش تو يه روياي خيس ميتونست ارضا بشه چه برسه به الان كه داره تجربش ميكنه!

دستاشو رو شونه هاي جين قرار داد و هلش داد عقب.

زودتر از اينكه جين بتونه بفهمه چه اتفاقي افتاده ، پاهاشو دو طرف جين قرار داد و رو عضوش نشست.

Slowly kills you Where stories live. Discover now