پسرو از جلوي در كنار زد و داخل سوئيت شد.
" چه مرگت شد دوباره؟"
خودشو رو تشكچه اي كه رو زمين جلوي پرده پروژكتور انداخته شد بود پرت كرد و در جواب فقط نفس عميقي كشيد.
تهيونگ وارد آشپزخونه شد و ازش پرسيد:" چيزي ميخوري؟"
رو آرنجش بلند شد و از طل دي وي دي هاي كنارش دنبال بهترين گزينه ميگشت.
" آب جوش و عسل."
تهيونگ با تمسخر گفت:" اينقدر كه رودتو شستشو دادي به نظرم بري سونوگرافي از شدت شفافيت چيزي ازش معلوم نشه" و بعد به حرف خودش خنديد.
جين بي توجه به طعنه اي كه شنيده بود، بلند شد و دي وي دي رو از پكيجش درآورد. دستگاه رو روشن كرد و سي دي رو كه از قبل توش بود بيرون اورد.
تهيونگ ليوان آب جوش و عسل جين رو ، روي ميز گذاشت و ماگ ايس چاكلت خودشم تو دستش گرفت.
جين كاور فيلم قبلي رو بهش نشون داد و ناليد:" باز؟؟؟ چقدر اين فيلم نكبتي رو مي بيني؟ "
تهيونگ اخم كرد و فيلم The dreamers رو از دستش كشيد بيرون.
" دلم ميخواد. به تو چه؟ "
جين با تمسخر خنديد و بعد گذاشتن فيلم تو دستگاه، دستگاهو خاموش كرد.
" تو خيلي كينكي هستي ته! جدي ميگم."
تهيونگ با پلش لگد سبكي به پهلوي جين زد و از خودش دفاع كرد:" ياااا.... من به خاطر فضاي فيلم دوسش دارم."
جين چيزي نگفت و ترجيح داد خودشو با فوت كردن نوشيدنيش مشغول كنه.
چند لحظه بعد تهيونگ سكوت رو شكست.
" تا حالا شده دلت بخواد بميري؟"
جين بدون اينكه نگاشو به تهيونگ بده فقط مچ دست چپشو بهش نشون داد و گفت:" من حتي يك هيچ ازت جلوعم."
" جديدا مي ترسم ازخودم. شبا نصفه شب از خواب مي پرم و انگار اون صداي تو سرم قانعم ميكنه برم خودمو از رو تراس پرت كنم پايين. چشمامو باز ميكنم.... سقفو مي بينم.... ساعت گوشيمو چك ميكنم كه سه و پنجاه و هفت ديقست.... بلند ميشم.... در تراسو باز ميكنم.... به نرده ها تكيه ميدم.... دولا ميشم..... از خواب مي پرم!!! تازه اونجا مي فهمم كه فقط يه قدم با جاودانگي فاصله دارم."
YOU ARE READING
Slowly kills you
Fanfictionيونگي يه پسر ١٧ سالست كه بعد از ماجراهايي كه سال قبل براش افتاده همراه مادرش تصميم ميگيرن تابستون رو تو شهر ديگه اي كنار خواهرش بگذرونن اما آشنايي با پسري كه تو پمپ بنزينه تمام معادلات يونگي روبه هم ميريزه.... #Bts #yoonjin #sin #taejin #namjoon #s...
