P.07

4.5K 864 147
                                    

جونگ‌وی*آپا

جونگکوک که با تعجب، نگاهش بین منو جین درحال حرکت بود، دستاشو دور کمر پسرش حلقه میکنه و آروم زمزمه میکنه:
*برو پیش پدرت عزیزم. منم الان میام.

جونگ‌وی لی لی کنان به سمتم میاد، کوله شو برمیداره و لپمو میبوسه:
*خدافظ سامچون. بعدا میبینمت.

به جین نگاهی میکنه و دستشو تو هوا تکون میده:
*خدافظ آجوشی!

با لبخندی شیطانی به سمت در خروجی میره و میبندتش.

با صدای بلند میخندم و با دستام رون پای جینو نوازش میکنم:
-عزیزم! یه خورده که باهات صمیمی شه بهت نمیگه آجوشی.

جین که با حرفام و حرکاتم موقعیت و می‌فهمه، لب ورمیچینه:
+نامجونییییی. اخه قیافه م به آجوشی میخوره؟ نامجوناه‍

ته دلم زیرو رو میشه.
فاک.

قیافه جونگکوک واقعا دیدنی بود، به حدی که میخواستم همین الان ازش یه عکس بگیرم و توی شبکه های مجازی پخشش کنم.

که البته به غر زدنا و جیغ جیغ کردنای بعدش نمی ارزه.

جونگکوک با چشماش ازم میخواست که برم پیشش و میدونستم منظورش چیه.

فشاری به رون پای جین، که زیر دستم بود وارد میکنم و با نفسی عمیق به سمت دونسنگم میرم.

کنارش می ایستم و لبخندی بهش میزنم.

-تهیونگ حالش چطوره؟ اوضاعتون خوبه؟

همون سوالای همیشگی...

راستش دلم آب نمیخوره، چون زیادی میترسم.
نمیخوام بازم ضربه ببینه.

تهیونگ هم انتخاب خودش بود. به اصرار خودش راضی به پیوند شون شدم.
اونا اصرار داشتن که بهم بفهمونن عاشق همن.
ولی با چیزایی که من از اطرافیانم دیدم، میدونم عشق وجود نداره.
عشق حرف مفته.

با دستایی که دور بازوم حلقه میشه، از افکارم بیرون میام و به چهره سوالی کوک نگاه میکنم.

*هیونگ؟! اینجا چه خبره؟ ایشون کی هستن؟؟

لبخندی میزنم و ازش دور میشم.
به سمت جین میرم که ایستاده، به میز تکیه داده و به اطراف نگاه میکنه.

دستمو دور کمرش حلقه و به خودم نزدیکش میکنم.
از پهلو بهم میچسپیم:

-کیم سوکجین! جفتم.

به قیافه‌ی بهت زده جونگکوک نگاه میکنم. لبخندی میزنم و به سمت جین میچرخم:

-عزیزم اونم که دونسنگمه. جِی کِی.

سرمو میبرم جلو تا لبهاشو ببوسم.
ولی لبهام در چند میلی متری لبهاش متوقف میشه.

نمیتونستم که ببوسمش. چون این از قراردادهای خودمون بود.

𝑀𝑦 𝑆𝑤𝑒𝑒𝑡 𝑂𝑚𝑒𝑔𝑎. 𝑁𝑎𝑚𝐽𝑖𝑛 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝑌𝑜𝑜𝑛𝑀𝑖𝑛Where stories live. Discover now