Part 4

1.3K 155 230
                                    

وقتی اومدم از روی زمین بلند شم درد شدیدی رو توی مچ پام حس کردم و حدس زدم که باید پیچ خورده باشه و باعث شد دوباره بیوفتم و ناخودآگاه جیغ کوتاهی کشیدم که پسرا برگشتن سمتم و با نگرانی نگاهم کردن تهیونگ اومد پیشم وقتی دید چشم هام رو از درد روی هم فشار میدم فهمید که درد دارم.

با عجله روی پشتش سوارم کرد و همراه جین و جیمین به سمت درمانگاه مدرسه برد.

____________________________________________________________
Taehyeon :

توی سالن درمونگاه که بنظر خالی میومد ایستاده بودیم که جیمین زودتر از بقیه گفت :
_ احتمالا چون روز اوله مربی بهداشت خیال نمی کرده که یه دختر دردسر ساز قراره به مدرسه اضافه شه و توی درمونگاه لنگر بندازه و نیومده.

تهیونگ به تیکه ای که جیمین بهم انداخته بود خندش گرفت که با حرص زدم توی سرش و محترمانه ازش خواستم که خفه شه.
جین که انگار با نگاهش اطراف رو بررسی می کرد و دنبال بچه گربه ای چیزی کنجی کناری بود در جواب به جیمین با لحن غیر مطمئنی گفت :
_ ولی معمولا یونگی به عنوان کمک یار اینجا بود، اون باید باشه.

با بی‌خیالی نگاهم رو توی اتاق چرخوندم و روبه بقیه گفتم :
- پسرا من خوب ...

ولی همون لحظه درست قبل اینکه بتونن جملم رو کامل کنم مچ پام تیر کشید و مانع گفتن ادامه حرفم شد که نگاه نگران تهیونگ رو روی خودم حس کردم و بعد همینجور که به اطراف نگاه می کرد گفت :
_ یونگی دیگه کیه؟

جیمین که از سر پا وایسادن زیاد خسته شده بود خودش رو روی تختی انداخت و گفت :
_ اون یه سال بالائیه، دوسته جین هیونگه چون عضو انجمن شوراس و به پزشکی علاقه داره اینجا به خانم پامفری کمک می کنه، البته من که فکر می کنم بیشتر برای این میاد اینجا که بتونه کلاس هارو بپیچونه و تا ظهر بخوابه.

تهیونگ سمت شون برگشت و با تعجب پرسید :
_ پامفری؟ مگه این اسم برای انگلیس نیست؟

جین حرفش رو تائید کرد :
_ درسته اون مال شرقه.

جیمین با چشم های ریز شده به سمت چین چرخید و گفت :
_ هیونگ احیانا انگلیس برای غرب نمیشه؟

جین که بنظر می رسيد سوتی داده، قیافه حق به جانبی به خودش گرفت و دست به سینه شد ؛
_ نه خیرم همون شرق درسته.

باورم نمیشد من اینور داشتم رو یه لنگه پا لی لی می کردم که نیوفتم درحالی که اینا روی تخت برای خودشون لش کرده بودن و داشتن سر شرقی یا غربی بودن این یاروعه پامفری بحث می کردن، "وایسا ببینم پامفری؟عرررر اسم شفابخش هاگوارتزهه کههه"

هیچکی حواسش به من نبودو حتی خودمم یادم رفته بود و داشتم تو رویا سیر می کردم که با صدای خروپف یکی از جا پریدیم .
همه نگاه هامون برگشت به تختی که دورش پرده کشیده شده بود که جین یه دستی زد تو پیشونیش و گفت :
_ این باز خوابه که ... گفتم باید همین جاها باشه ...
و بعد پرده رو کشید همه مون بعد دیدن شخصی که باید یونگی می بود و فارغ از همه چی روی تخت برای خودش خوابیده بود خندمون گرفت و با خودم به این‌ نتیجه رسیدم که شبیه یه گربه کوچولو شده بود ‌و جین حق داشت اونجوری دور ور رو نگاه کنه تا پیداش کنه !

❥•𝐏𝐔𝐑𝐏𝐋𝐄 𝐇𝐄𝐀𝐑𝐓ೋ•'𝐂𝐎𝐌𝐏𝐋𝐄𝐓𝐄𝐃'Where stories live. Discover now