Chapter 31

1K 141 53
                                    

+بهت که گفتم جنی! ما باید زودتر برگردیم من توی عمارت منتظر کسی بودم...

-نگران نباش هرکسی که هست میتونه همونجا منتظرت بمونه تا خرید من تموم شه جناب کیم تهیونگ!

+نه...اون شخص نمیتونه منتظر بمونه من حتی نمیدونم چجوری میخواد منو ببی..

با گرفته شدن دستمالی جلوی بینیش و بعد اون سیاهی مطلق تهیونگ نتونست جملشو کامل کنه...

-کارت خوب بود ادوارد...رئیس ازم خواست سالم برسونیمش پس مراقب باش توی مسیر بلایی سرش نیاد.

*بسپرش به ما جنی...

------------------------------

*چندین ساعت بعد*

با حس سردرد بدی چشماشو باز کرد

+لعنتی اینجا دیگه کجاست.

با لمس کردن جایی که روش خوابیده بود به خودش اومد و متوجه شد روی یه تخت کینک سایز وسط یه اتاق با تم کاملا خاکستری خوابش برده.

+چه فاکی دقیقا اتفاق افتاد...اوه!جنی...کجا غیبش زد...نکنه مست کردم؟یا..یا..شایدم یه چیزی مصرف کردم؟ اصلا اینجا کدوم یکی از اتاقای عمارته؟

با صدای چرخوندن کلید در سرشو سمت در اتاق چرخوند و بعد با دیدن پسر مو نقره ایی که تقریبا هم سنو سال خودش بنظر میرسید شکه شد..

"فاک...من چرا این پسرو تاحالا تو عمارت جیمین ندیدم؟"

تهیونگ با خودش فکر کرد..

یونگی قدمای بلندشو زودتر از اونچیزی که تهیونگ فکرشو میکرد به اون پسر رسوند و کنارش روی تخت نشست...

-میدونم که همه چیز خیلی گیج کننده بنظر میاد ولی باید صبر کنی تا توضیحش بدم.

+وایسا ببینم تو مال کدوم گروهی؟ چرا تاحالا توی عمارت ندیده بودمت؟ نکنه توی تیم هواسا کار میکنی و یجور پورن استاری اخه قیافتم یکم میخوره..میدونی که من زیاد با تیم هواسا گرم نمیگیرن همشون یجوری خودشونو میچسبونن..

-واو واو...آروم باش پسر...اینجا عمارت اون پارک جیمین لعنتی نیست...مگه خودت ازم نخواسته بودی باهم ملاقات کنیم؟خوب...تو الان توی خونه ی منی...

تهیونگ چند بار با دقت حرفاییو که پسر روبه روش بهش زده بود توی ذهنش مرور کرد.

+پس...الان یعنی تو داری میگی تو همونی هستی که برام اون گل اوریگامیو فرستادی و مزاحمم میشدی؟

Drunk△Where stories live. Discover now