Last chapter

1.9K 160 42
                                    

سه روز بعد:

#زود باشید گااایز داره دیرمون میشه تا کی قراره عربده بزنمممم؟؟!

هواسا همونطوری که وسط سالن وایساده بود داشت داد میزد..اونا تصمیمشونو گرفته بودن..اولین کاری که کردن این بود که به کل اعضای باند خبر دادن که تا جایی که میتونن خودشونو از دست پلیسا مخفی کنن..نمیخواستن یه نفر دیگه رو هم از دست بدن..بعد هر 5 نفرشون یه اپارتمان جدید با یه اسم مستعار کرایه کردن و تنها چیزی که از باند برداشتن هواپیمای شخصیه شوگا بود..

*هی هی هییی هواسا کمتر داد بزننن همه بیدارن!

جانگ کوک درحالی که چشماشو میمالید از دستشویی بیرون اومد و باعث شد توجه هواسا به اون جلب شه

#بله دارم میبینم که بیداری فقط چطوره روی اون باکسر طرح باب اسفنجیت یه شلوار بپوشی هوم؟

جانگ کوک نگاهی به پایین تنش انداخت و با خنده به اتاقش رفت تا اونو عوض کنه..

جیمین که روی کاناپه نشسته بود و تقریبا آماده بود حواسشو به شوگا داد که داشت اسلحه ها و تجهیزات قبلیه باندو توی یه ساک میزاشت..

+هی تو! ما قرار نیست اونارو با خودمون ببریم!

جانگ کوک با شلواری که نصفه پوشیده شده بود از اتاق بیرون اومد و جواب جیمینو داد..

*نگران نباش قراره فقط اونارو یجوری از بین ببریم که آثاری ازمون توی کره باقی نمونه..

-حق با باب اسفنجیه!

و همین حرف شوگا باعث شد افراد داخل سالن بعد از سه روز بدبختی کمی بخندن..

لیسا همونطوری که داشت ون رو سمت مکانی که شوگا بهش گفته بود میروند تونست هواپیمارو تشخیص بده...به لطف تبحر شوگا توی معامله توی این سالها پول خوبی به جیب زده بود و این هواپیما هم حاصل یکی از اون معامله هاش بود..

همه سوار شده بودن و هرکسی یه صندلیرو برای خودش اشغال کرده بود..

جانگ کوک روی صندلیه کناریه جیمین نشست و سرشو به صندلی تکیه داد و سعی کرد تا پایان سفرشون چشماشو ببنده..البته که نتونست چون صدای دکمه های کیبورد گوشیه جیمین حواسشو پرت میکرد.

*هی میشه بپرسم داری چیکار میکنی؟

+هوممم...دارم برای تهیونگ مسیج میزارم..

*وات؟ اونکه...خودت میدونی چی قراره بشنوی جیمین..چرا داری به کسی که دیگه نیست مسیج میدی..

Drunk△Where stories live. Discover now