Chapter 24

854 130 49
                                    

د.ا.ن تهیونگ:

کابوس، کابوس، کابوس... تمومی ندارن. امشب فکر کنم سومین باریه که خواب میبینم دزدیده شدم، خواب میبینم تو یه اتاق حبس شدم و تا از من اطلاعاتیو که نمیدونم اصلا چی هستو نگیرن نمیزارن برم...

اینا همش توهمات این مزاحمتای اخیره...امیدوارم جیمین زودتر بتونه شرشونو از سرم کم کنه...

برای جانگ کوک نگرانم اون زیادی داره کار میکنه و جیمین انگار قرار نیست بفهمه که کوک چقدر بهش اهمیت میده... من همیشه صبر میکنم، اگه اون دوتا واقعا به هم علاقه داشته باشن من مانعشون نمیشم چون جانگ کوک تا الان خیلی هوامو داشته و دوست دارم خوشحالیشو ببینم... ولی اگه همه چیز بینشون تموم شه من سعی میکنم جنیو از خودم دور کنم و جیمینو جای اون دختر تو قلبم بزارم... قطعا اگه بخاطر حس محبتی که بهش دارم و تنهایی خودم نبود اصلا وارد این بازی نمیکردمش.

آره درسته من یه عوضیم که دارم از اون دختر سوء استفاده میکنم تا از تنهایی دربیام و بتونم حس تازه ایی که بخاطر جیمین تو قلبم حس میکنمو از بین ببرم...ولی اگه یه درصدم ببینم مانعی سد راهم نیست جنیو کنار میزارم تا جیمینو داشته باشم...من سالهاست که از حقم میگذرم بزار ایندفعه تلاشمو بکنم، هرچند هنوزم بخاطر حسی که نسبت به جیمین پیدا کردم جلوی جانگ کوک و جنی احساس عذاب وجدان دارم...

زیادی برای سروکله زدن با جنی خستم رفتاری که تازه پیدا کرده رو دوست ندارم همیشه مشکوک رفتار میکنه و حس میکنم داره چیزیو از من مخفی میکنه نمیدونم شاید به جانگ کوک حسی پیدا کرده چون همش اطراف اون میچرخه.

امروز کوک بعد از کلی کلنجار رفتن با خودش با جیمین تنها بود،احتمال میدم جیمین میخواست راجب مزاحمتای جدیدی که برای من پیش میاد باهاش مشورت کنه و نمیدونم چی بینشون گذشت فقط به خودم اومدم و دیدم جنی سرشو به در اتاق اونا چسبونده...

نمیدونم داره چیکار میکنه ولی امیدوارم بلایی سر خودش نیاره

د.ا.ن سوم شخص:

جیهوپ با قدمای محکم سمت دفتر ناجون راه افتاد... قرار بود به طور رسمی اولین ماموریتشو بهش بدن و هنوز نمیدونست قراره چی باشه؛ چند ضربه به در زد و بعد وارد اتاق شد.

اونجا دفتر کار نامجون بود ولی پشت میز، شوگا نشسته بود و نامجون روی صندلیه کنار شوگا.

-میتونی بشینی پسر.

*خیلی عجله دارم تا بدونم اولین ماموریتم چی میتونه باشه آر ام...

البته که جیهوپ میدونست... اون تمام اتاقارو از لپتاپ خودش زیر نظر داشت...

-قراره یه محموله ی بزرگو توی ججو جابجا کنیم...کسی که قراره بارو از ما تحویل بگیره قبلا هم به ما کلک زده ولی اگه این دفعه کلکی درکار نباشه سودی که میبریم خیلی زیاده...میخوام خطشو شنود کنی و تمام خطاییو که براش کار میکنن هم همینطور...میخوام بدونم نقشه ی دومی نداشته باشه تا با خیال راحت بتونیم کارمونو پیش ببریم.

*خوب این کاری نداره بسپرینش به من فقط چند ساعت برای اینکار میخوام...اگه بخواین حتی میتونم رد یابی هم بکنمشون اینطوری خیلی راحت میتونین وقتی بارو بهشون فروختین توی راه ردشونو بزنین و دوباره بارو پس بگیرین و همشونو بکشین اینطوری بدون اینکه چیزیو از دست بدیم پول زیادی دستمون میاد...

+نقشه ی خوبیه با اینکه ریسکش خیلی زیاده ولی اگه عملی بشه سودش دوبرابره...

برای اولین بار شوگا توی اون اتاق نظرشو داد و با توجه به قیافش میشد گفت که مشکلی با این نقشه نداره...

-ولی شوگا این خیلی ریسکیه اگه نتونیم از پسشون بربیایم چی؟

*نه اینم مشکلی نیست اگه فقط خطشو شنود کنیم میتونیم بفهمیم چند نفر همراه دارن و دوبرابر میتونیم بفرستیم سراغشون...

+کاری که جیهوپ میگه رو انجام میدیم نامجون!

-پس من میرم به بقیه خبر بدم...

نامجون از اتاق بیرون رفت و اون دوتا پسرو تنها گذاشت...

+دفعه ی اولی که دیدمت حس کردم با یه کودن طرفم...الان دفعه ی سومیه که میبینمت ولی حس میکنم زیادم کودن نیستی...

*ببخشید؟ ما سه بار همدیگه رو دیدیم؟ دفعه ی دومش کجا بوده؟

+عاو دفعه ی دومش فقط من تورو دیدم دارلینگ...توی اتاقت وقتی مشغول کاری بودی...

*اوه...من فکر میکردم فقط من دسترسی به دوربینارو دارم...حالا میشه بپرسم دفعه ی دومی که منو دیدید چه حسی نسبت بهم داشتید؟

+حس کردم یه هورنیه بدبختی که دائم درحال خودارضایی هستی...هرچند الانم همون فکرم پابرجاعه...

*چ...چطور...وای خدای من...میدونی که؟این یه کار عادیه مطمئنم توام قبلا هزار بار اینکارو کردی...نکردی؟

جیهوپ همونطور که سرخ شده بود گفت.

+معلومه...میتونم بگم من تقریبا مچ نصف آدمای این عمارتو وقتی داشتن به خودشون هند جاب میدادن گرفتم بیب...ولی هیچکدوم موقع اینکار اسممو صدا نکردن...

جیهوپ مطمئن بود که رنگ قرمز صورتش حالا به گوشاشم رسیده...

*م..من نمیدونم داری راجب چی حرف میزنی...بهتره زودتر برم اون خطیو که گفتید رد یابی کنم.

جیهوپ تعظیم کوتاهی کرد و از اتاق فرار کرد.

+هه...باورم نمیشه همزمان که میتونه باهوش باشه خنگم هست...امیدوارم خنگیش کار دستش نده!







خوشحال میشم اگه یوتوب دارین نویسنده رو حمایت کنید لاولیا🐰❤
Youtube:Venusite

Instagram: lvenusitel

ووت و کامنتو فراموش کنید😶🍉

Drunk△Where stories live. Discover now