☘︎6☘︎

300 71 161
                                    

می خواستم همین الان دست تهیونگ و بگیرم و جایی که خودم می خوام ببرمش!

جایی که دیگه روی تخت بیمارستان و متصل به هیچ دستگاه اکسیژنی نباشه..

ولی پزشک گفت با وجود سرما خوردگیِ که همراه آسمش ترکیب خطرناکی رو درست کرده بهتره یکم بمونه...

تکون خوردن های منظم قفسه ی سینه اش آرامش بخشه...
ولی دلم می خواد همین الان بیدار باشه تا در حالی که بغلش می کنم با صدام این زمزمه رو به گوشش برسونم که"منو ببخشه"

شاید خیلی مسخره به نظر برسه اما همین که میبینم حداقل اینجا دیگه به خاطر تنفس اذیت نمیشه برام آروم گرفتن قلب بی قرارم کافیه!

میدونید..
واقعا حس بدیه که همیشه کار هایی رو انجام بدی که کنترلی روش نداری و خودت نمی خوای!

خیلی ضرر می کنی و بعدش هم فقط پشیمونی و عذاب وجدان نصیبت میشه...

من خیلی توی واکنش نشون دادن عجله کردم،درسته که بعدش عذر خواهی می کنم راستش از نظرم معذرت خواهی و پشیمونی خوبه...

اما چیزی رو حل نمی کنه...
در واقع خیلی زود تر از اون چیزی که ما فکر می کردیم همه چیز اتفاق میوفته..
و قطعا برای درست کردن اونا تنها پشیمونی کافی نیست!!

********

باز شدن پلک هاش مثل اشعه ی نوری بود که به تاریکی افکار من نفوذ کرد..
-تهیونگ..!

صداش میزنم ولی نه از اونایی که منتظر جوابی براش باشم..
میبینم که چطور دست بی جونش و بالا میاره و می خواد ماسک رو از صورتش کنار بزنه..

دلهره ی شدیدی که سراغم اومد وادارم می کنه تا با نگرانی بپرسم که چی می خواد؟
فقط برای چند ثانیه ماسک رو پایین میارم و با کنجکاوی به لب هایی که حالا صورتی کم رنگ شده خیره میشم..

از حرکت لب هاش فهمیدم که تشنه اشه..
شاید احمقانه به نظر برسه اما من حتی نمیدونم آب دادن بهش کار درستیه یا نه..!

دیگه می ترسم حتی پلک بزنم و باعثِ حال بدش بشم...!
مثل اکثر اوقات  وقتی من توی افکارم غرق شدم نا خود آگاه سر تکون میدم و با گذاشتن دستم پشت گردنش کمی از بطری آبی که توی دستمه و من نمیدونم کی درش و باز کردم جلوی لبش میگیرم..

وقتی گلوی خشکیده اش کمی رطوبت پیدا می کنه بازم ماسک و کنار میزنه و با صدایی که به نظر واقعا آرومه می پرسه:
-تو.. گریه.. کردی جونگ کوک؟؟

جوابش کاملا از چشم های قرمزم مشخص بود ولی همین که با این وجود بازم می پرسه حس خوبی داره...
منتظر این سوالش بودم چون تهیونگ همیشه قبل از خودش به من  فکر می کنه..

آب بینیِ که مطمئن بودم الان به رنگ سرخ در اومده رو بالا کشیدم و با صدایی که تمام تلاشم و می کردم تا نلرزه میگم..
-ببخشید که اذیتت کردم..

𝐒𝐮𝐩𝐩𝐨𝐫𝐭Where stories live. Discover now